سناریو
#سناریو
استری کیدز
(مکنه لاین ۱)
وقتی یه خیار بزرگ از یخچال برمیداری و میای و اونو میشوری
هان:
قرار بود مسابقه گیم داشته باشین ولی این اقا کوچولو هوس خیار کرد، ا. ت هم تا وقتی بازی شروع شه رفت بیاره
هان: ا. ت بدو بیاااا دیگهههه
ا. ت: هان بیا کمک کن دستم خورد هرچی نمک تو نمکدون بود ریخت زمین
هان: ای خداااااا
هان اومد کمک کرد نمکارو. جمع کنی بعدا پاشدی رفتی از یخچال خیار برداشتی و سراغ سینگ رفتی هان داشت با چشمای سنجابیش تنها عشقشو مشاهده میکرد که ناگهان دستاشو دید که درحال مالیدن خیار بود(ب من ربطی نداره عواقبش با شماعه😞😞) که بهو فکری به مغزش خطور کرد
هان: ا. ت بیا به جای گیم یه کاری کنیم
ا. ت: چ کاری
هان: یه نوع بازی روی تخته که من خیار میشم تو هلو اونموقع بهترهم میتونیم مزشونو بچشیم
(خدایا منو ببخش😞😞😞)
🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿
فلیکس:
داشت تو سالن ورزشی طبقه پایین دنس میرفت و توهم اونجا بودی(البته اونجا اشپزخونه هم هستا)
فلیکس: ا. ت ا. ت ببین چطوره
ا. ت وایساد و دنس فلیکسو مشاهده کرد
ا. ت: واووو خیلی محشره
ا. ت پاشد بره اشپزخونه که فلیکس فک کرد داره میره بالا
فلیکس: کجا میری؟ تنهام میزاری؟
ا. ت: نه جوجه کوچولوم اینجا هوا گرمه میرم یکم خیار و میوه بخورم
فلیکس: حتما خواطر منه
ا. ت: یاااااا
ا. ت میوه هارو برداشت و یک سبد کوچولوهم برداش و میده هارو ریخت توش زیر شیر اب گرفت ولی متوجه فلیکس که پشتش بود نشده بود فلیکس دستای گرم و کوچولوشو دور کمر ا. ت حصار کرد که ا. ت هینی کشید
فلیکس: نترس نترس منم
ا. ت: خیلی ترسوندیم
فلیکس: 🤗😅
ا. ت داشت با دستای ظریفش میوه میشست و فلیکس مات دستاش شده بود (به به رمان جدید😞🤣)
میوه ها تموم شد نوبت خیار ها رسید
ا. ت به خیار بزرگ و گنده ای برداشت کت فلیکس سریع واکنش نشون داد
فلیکس: واوو اندازشو
ا. ت: حتما خیلی خوشمره و. ابدار میشه
فلیکس: چه جالب میدونی منم یه چیزی دارم از خیار بهتره و. باعث. تولید بچمونم میشه
ا. ت: منظورت چیه
فلیکس: میفهمی
فلیکس با دستاش کمر اتو گرفت و. بوسه ای رو. شروع کرد همون لحظه داشت به سمت مبل گوشه اتاق میرفت
(بزارین یکم درس بخونم برافردا بعد پارت بعدی و بزارم)
استری کیدز
(مکنه لاین ۱)
وقتی یه خیار بزرگ از یخچال برمیداری و میای و اونو میشوری
هان:
قرار بود مسابقه گیم داشته باشین ولی این اقا کوچولو هوس خیار کرد، ا. ت هم تا وقتی بازی شروع شه رفت بیاره
هان: ا. ت بدو بیاااا دیگهههه
ا. ت: هان بیا کمک کن دستم خورد هرچی نمک تو نمکدون بود ریخت زمین
هان: ای خداااااا
هان اومد کمک کرد نمکارو. جمع کنی بعدا پاشدی رفتی از یخچال خیار برداشتی و سراغ سینگ رفتی هان داشت با چشمای سنجابیش تنها عشقشو مشاهده میکرد که ناگهان دستاشو دید که درحال مالیدن خیار بود(ب من ربطی نداره عواقبش با شماعه😞😞) که بهو فکری به مغزش خطور کرد
هان: ا. ت بیا به جای گیم یه کاری کنیم
ا. ت: چ کاری
هان: یه نوع بازی روی تخته که من خیار میشم تو هلو اونموقع بهترهم میتونیم مزشونو بچشیم
(خدایا منو ببخش😞😞😞)
🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿
فلیکس:
داشت تو سالن ورزشی طبقه پایین دنس میرفت و توهم اونجا بودی(البته اونجا اشپزخونه هم هستا)
فلیکس: ا. ت ا. ت ببین چطوره
ا. ت وایساد و دنس فلیکسو مشاهده کرد
ا. ت: واووو خیلی محشره
ا. ت پاشد بره اشپزخونه که فلیکس فک کرد داره میره بالا
فلیکس: کجا میری؟ تنهام میزاری؟
ا. ت: نه جوجه کوچولوم اینجا هوا گرمه میرم یکم خیار و میوه بخورم
فلیکس: حتما خواطر منه
ا. ت: یاااااا
ا. ت میوه هارو برداشت و یک سبد کوچولوهم برداش و میده هارو ریخت توش زیر شیر اب گرفت ولی متوجه فلیکس که پشتش بود نشده بود فلیکس دستای گرم و کوچولوشو دور کمر ا. ت حصار کرد که ا. ت هینی کشید
فلیکس: نترس نترس منم
ا. ت: خیلی ترسوندیم
فلیکس: 🤗😅
ا. ت داشت با دستای ظریفش میوه میشست و فلیکس مات دستاش شده بود (به به رمان جدید😞🤣)
میوه ها تموم شد نوبت خیار ها رسید
ا. ت به خیار بزرگ و گنده ای برداشت کت فلیکس سریع واکنش نشون داد
فلیکس: واوو اندازشو
ا. ت: حتما خیلی خوشمره و. ابدار میشه
فلیکس: چه جالب میدونی منم یه چیزی دارم از خیار بهتره و. باعث. تولید بچمونم میشه
ا. ت: منظورت چیه
فلیکس: میفهمی
فلیکس با دستاش کمر اتو گرفت و. بوسه ای رو. شروع کرد همون لحظه داشت به سمت مبل گوشه اتاق میرفت
(بزارین یکم درس بخونم برافردا بعد پارت بعدی و بزارم)
۱.۴k
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.