اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۳۰
پارک: دخترم خوبی ( نگران ترسیده)
رونا: خوبم عمو جون
پارک : بیا بریم استراحت کن ...از ترس مردم
رونا : باشه عمو جون ..... نگران نباش خوبم
پارک: ممنون که هستی خوشگلم
رونا : ممنون که تو هم هستی
سوجون برای اینکه رونا بخندونه گفت
سوجون: عمو ما هم هستیم
هان : راست میگه ما چی پس
رونا : حسودا بسوزید ( خنده )
پارک: فضولا دخترم اذیت نکنید ( خنده )
سوجون و هان : چشم فرمانده
همه خندیدن رونا به سمت اتاقش رفت یک دوش گرفت لباسای راحتیش پوشید به سمت تختش رفت یکم دراز کشید با خودش فکرای زیادی می کرد کم کم چشماش گرم شده بود که صدای پنجره بلند شد یکم تو خودش جمع شد نگاهی به پنجره کرده درسته چرا پنجره به صدا در اومد جونگ کوک بود با خنده ریزی به سمت رونا اومد پایین تخت رونا نشست دستای رونا گرفت
جونگ کوک: خوبی
رونا: چرا اومدی ....
جونگ کوک: بخاطر تو اومدم
رونا: ازم فاصله بگیر نمی خوامت
جونگ کوک: گفتم چرا غر نزدی .....که چرا اومدم
رونا: دست از سرم بردار .......( عصبی)
جونگ کوک: بر نمی دارم.....پس خفه ( عصبی)
رونا: میشه بری گم بشی
جونگ کوک: انگار یکم بهت رو دادم دم در آوردی
رونا : خسته شدم از دستت
جونگ کوک: اگه می خوای یکی دیگه از دست بدی یکبار دیگه حرف بزن
رونا : ( ترس دوباره کل وجودش پر کرد ) ( حمله بهش دست داد )
جونگ کوک: ..........................
اینم ۳ پارت امشب
کامنت یادتون نره
نظر مهمه برامه هر چی خواستید بگید
حمایت یادتون نره قشنگام 🦋✨
پارت ۳۰
پارک: دخترم خوبی ( نگران ترسیده)
رونا: خوبم عمو جون
پارک : بیا بریم استراحت کن ...از ترس مردم
رونا : باشه عمو جون ..... نگران نباش خوبم
پارک: ممنون که هستی خوشگلم
رونا : ممنون که تو هم هستی
سوجون برای اینکه رونا بخندونه گفت
سوجون: عمو ما هم هستیم
هان : راست میگه ما چی پس
رونا : حسودا بسوزید ( خنده )
پارک: فضولا دخترم اذیت نکنید ( خنده )
سوجون و هان : چشم فرمانده
همه خندیدن رونا به سمت اتاقش رفت یک دوش گرفت لباسای راحتیش پوشید به سمت تختش رفت یکم دراز کشید با خودش فکرای زیادی می کرد کم کم چشماش گرم شده بود که صدای پنجره بلند شد یکم تو خودش جمع شد نگاهی به پنجره کرده درسته چرا پنجره به صدا در اومد جونگ کوک بود با خنده ریزی به سمت رونا اومد پایین تخت رونا نشست دستای رونا گرفت
جونگ کوک: خوبی
رونا: چرا اومدی ....
جونگ کوک: بخاطر تو اومدم
رونا: ازم فاصله بگیر نمی خوامت
جونگ کوک: گفتم چرا غر نزدی .....که چرا اومدم
رونا: دست از سرم بردار .......( عصبی)
جونگ کوک: بر نمی دارم.....پس خفه ( عصبی)
رونا: میشه بری گم بشی
جونگ کوک: انگار یکم بهت رو دادم دم در آوردی
رونا : خسته شدم از دستت
جونگ کوک: اگه می خوای یکی دیگه از دست بدی یکبار دیگه حرف بزن
رونا : ( ترس دوباره کل وجودش پر کرد ) ( حمله بهش دست داد )
جونگ کوک: ..........................
اینم ۳ پارت امشب
کامنت یادتون نره
نظر مهمه برامه هر چی خواستید بگید
حمایت یادتون نره قشنگام 🦋✨
- ۱۱.۳k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط