《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 6
ات هنوز توی شک بود این پسر چرا داشت ازش دفاع میگرد
تنها کسی که تا حالا ازش دفاع کرده بود برادراش بود اما این پسر هیچ
دلیل برای این کار نداشت پدر ات با عصبانیت به سمتاش اومد و دستاش رو گرفت و دنبال خودش میکشید که دست جیمین مانع شد
و دست ات رو محکم تر گرفت
جیمین : اجازه نمیدم جایی ببریش
پ/ات : تو کی هستی که اجازه نمیدی دوختر خودمو ببرم
جیمین دست ات رو از دست پدراش جدا کرد
جیمین : من نامزدشم
یک لحظه همه سکوت کردن
جیمین خوداش هم از حرفی که زده شکه شد
چرا باید همچین چیزی میگفت ولی وقتی توی چشمای اشکی و متعجب اون دوختر خیره شد
حالت چهراش عوض شد و دست اون دوختر محکم تر گرفت و درحالی
که توی چشماش نگاه میکرد گفت
جیمین : من نامزدشم و میخوام باهاش ازدواج کنم
پدر ات دوباره دست دوختراش رو گرفت و به سمت خوداش کشید
که دستاش از دست جیمین جدا شد
پ/ات : اون دوختر منه و اجازه نمیدم با تو بی سرپا ازدواج کنه
جیمین مچه دست ات رو گرفت و به طرف خوداش کشید
اما پدر ات دست دوختراش رو ول نکرد
جیمین : اجازه نمیدم ببریش(روبه پدر ات)
پ/ات : من ازت اجازه نخواستم
جیمین و پدر ات بی توجه به حال اون دوختر
هر کدوم حرف خوداش رو میزن تا اینکه با صدای فردی
جیمین و پدر ات دستاش رو ولکردن
جین : معلوم هست دارین چیکار میکنید
جین همه حرفاهایش را با داد و عصبانیت میگفت
به سمت خواهراش رفت و دستاش رو گرفت و روبه پدراش گفت
جین : اون خواهر منه نه وسیله که هرطرفی میخواهی بکشیش
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
پارت 6
ات هنوز توی شک بود این پسر چرا داشت ازش دفاع میگرد
تنها کسی که تا حالا ازش دفاع کرده بود برادراش بود اما این پسر هیچ
دلیل برای این کار نداشت پدر ات با عصبانیت به سمتاش اومد و دستاش رو گرفت و دنبال خودش میکشید که دست جیمین مانع شد
و دست ات رو محکم تر گرفت
جیمین : اجازه نمیدم جایی ببریش
پ/ات : تو کی هستی که اجازه نمیدی دوختر خودمو ببرم
جیمین دست ات رو از دست پدراش جدا کرد
جیمین : من نامزدشم
یک لحظه همه سکوت کردن
جیمین خوداش هم از حرفی که زده شکه شد
چرا باید همچین چیزی میگفت ولی وقتی توی چشمای اشکی و متعجب اون دوختر خیره شد
حالت چهراش عوض شد و دست اون دوختر محکم تر گرفت و درحالی
که توی چشماش نگاه میکرد گفت
جیمین : من نامزدشم و میخوام باهاش ازدواج کنم
پدر ات دوباره دست دوختراش رو گرفت و به سمت خوداش کشید
که دستاش از دست جیمین جدا شد
پ/ات : اون دوختر منه و اجازه نمیدم با تو بی سرپا ازدواج کنه
جیمین مچه دست ات رو گرفت و به طرف خوداش کشید
اما پدر ات دست دوختراش رو ول نکرد
جیمین : اجازه نمیدم ببریش(روبه پدر ات)
پ/ات : من ازت اجازه نخواستم
جیمین و پدر ات بی توجه به حال اون دوختر
هر کدوم حرف خوداش رو میزن تا اینکه با صدای فردی
جیمین و پدر ات دستاش رو ولکردن
جین : معلوم هست دارین چیکار میکنید
جین همه حرفاهایش را با داد و عصبانیت میگفت
به سمت خواهراش رفت و دستاش رو گرفت و روبه پدراش گفت
جین : اون خواهر منه نه وسیله که هرطرفی میخواهی بکشیش
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
۸۵۳
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.