🛣رسیدیم دم در خانه. نشست روی سنگ جدول و گفت: " بچه های ما
🛣رسیدیم دم در خانه. نشست روی سنگ جدول و گفت: " بچه های ما اینجا خوب می جنگن، اما کاش به همون اندازه هم کار فرهنگی می کردن! 🛣درسته که ما در برابر مسلّحین ایستادگی کردیم و اجازه ندادیم حرم حضرت زینب به دست شون بیفته، ولی آیا دفاع اعتقادی هم انجام دادیم؟ رفتیم با مردم شون حرف بزنیم؟ چقدر توی فضای مجازی کار کردیم؟ "
🛣ایستاد و زیپ کاپشن را کشید تا زیر چانه اش.
_ اینها باعث شد پامو بکنم تو یه کفش که عربی یاد بگیرم. همینکه با دو تا جمله متوجه بشن ایرانی ها آدم های بدی نیستن و ذهنیت شون نسبت به شیعه تغییر کنه کافیه.
🛣_ مگه مردم سوریه همچین تصوری هم دارن!؟
_ زِکّی! نزدیکی حرم حضرت زینب باهاشون کار می کردم. حرکت و پیشروی آموزش می دادم. گفتم: " حالا فرض بگیریم دشمن مقاومت کرد و خواستیم عقب نشینی کنیم؛ اون وقت باید چکار کنیم؟ " یکی شون بلند گفت: " به ما گفتن اگه بخواین عقب نشینی کنیم، ایرانی ها شما را می کشن!!!!"
#جاده_یوتیوب
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🛣ایستاد و زیپ کاپشن را کشید تا زیر چانه اش.
_ اینها باعث شد پامو بکنم تو یه کفش که عربی یاد بگیرم. همینکه با دو تا جمله متوجه بشن ایرانی ها آدم های بدی نیستن و ذهنیت شون نسبت به شیعه تغییر کنه کافیه.
🛣_ مگه مردم سوریه همچین تصوری هم دارن!؟
_ زِکّی! نزدیکی حرم حضرت زینب باهاشون کار می کردم. حرکت و پیشروی آموزش می دادم. گفتم: " حالا فرض بگیریم دشمن مقاومت کرد و خواستیم عقب نشینی کنیم؛ اون وقت باید چکار کنیم؟ " یکی شون بلند گفت: " به ما گفتن اگه بخواین عقب نشینی کنیم، ایرانی ها شما را می کشن!!!!"
#جاده_یوتیوب
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
۱.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.