_عروسک خانوم من_

p114

تهیونگ ویو
فردا ا.ت و کوک مسابقه داشتن و باید برم ببینم چی به چیه اما پیامکی که روی گوشیمه داره اذیتم میکنه
(ا.ت: فردا بعد از مسابقه وسایلمو میارم اونجا بمونم اشکالی داره؟)
با اینکه خیلی خوشحال میشم اگه ا.ت اینجا باشه ولی فکر نکنم ایده خوبی باشه که بکم چرا یا چیزی شد پس فقط نوشتم عالیه

...
وانین ویو
آبی به صورتم زدم و با در زدن اسممو گفتم

وانین: بانو وانین هستم
ا.ت: بیا

وانین تعجب کرد انتظار نداشت ا.ت اجازه ورود صادر کنه..امد تو ا.ت با لبخند گفت
ا.ت: بفرمایید
وانین در رو بست و رو به ا.ت گفت
وانین: موقع شام ارباب اسم منو گفت...وانین هستم
ا.ت: اره شنیدم...خب الان اتفاقی افتاده؟
وانین: من هیچ رابطه ای با ارباب ندارم و میخوام توضیح بدم که از چه قراره این اتفاقات

ا.ت کنجکاو شد و از وانین خواست تا روی تخت بشینه...خودش هم روی میزش نشست
وانین: هوم...بانو...یک سال پیش شما ارباب رو ترک کردید...تا سه چهار روز ارباب نبود...نه توی خونهو نه هیچ عمارت و هیچ جایی که از خودش باشه یا پاتقش باشه...همه می‌گشتیم دنبالش و ارباب تهیونگ هم تو اون روزا با تمام آشفتگی می‌گشت دنبالش...خیلی ازتون دلگیر بود که بعد از سه سال باز امدی و با یه ضربه بزرگ برای همیشه ولش کردی اما ارباب جئون فقط گم بود و ما از حالش بی خبر....روز چهارم خود ارباب برگشت و تا دو روز هیچ در زدنی جواب نداشت...خب همه ترسیده بودن چرا ارباب ۵ روزه که نه حرف زده نه چیزی خورده...البته ما میدونیم که یه مافیا میتونه تا یک ماه و نیم کاملا بی غذا بمونه اما نمیشد نگران نبود...به عنوان سر اشپز ویژه....من بهترین غذا رو درست کردن و اینبار بدون در زدن امدم تو و با اخمای شدید ارباب مواجه شدم

ا.ت نفسی کشید و منتظر ادامش شد
وانین: اونجا اسمو شغلمو گفتم و کنار ارباب نشستم و ازش خواستم فقط بشقاب غذا رو بخوره و در آخر میتونه جون منو بگیره...همه ما اینجا تعهد کاری داریم...ارباب حداقل یکبار جون هممون رو نجات داده و جون منم نجات داده پس هیچکدوم نمیتونستیم ببینیم که خودشو خلاص کنه...اتفاق چشمای من و شما یکیه...ارباب با دیدن چشمام راضی شد که غذا رو بخوره و بعد از اون دیگه اسمم وانین نبود...ا.ت بود...سرتونو به درد نیارم...به عنوان یه خدمتکار وظیفه من درست کردن اوضاع اربابمه و من یکسال هر روز هر ضهز هر بعد ازظهر هر عصر و هر شب براش ا.ت بودم...آخرین وانین صدام میکرد اما منو کپی شما میدونست...من بخاطر شباهت رفتاریم و ظاهری به شما یه مسکن تقلبی شدم که حال رو خوب نمی‌کرد فقط باعث فراموشی بودم...با آمدن شما فهمیدم ارباب فقط پیش من نمرده اما بهبود کامل تو همین مدت کوتاهی که شما آمدید...
دیدگاه ها (۱)

_عروسک خانوم من_

complex world

برادر سختگیر و وحشی من...

بله...خب عرض کردم که ویسگون باگ خورده?

_عروسک خانوم من_

پارت ۱۸ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط