_عروسک خانوم من_

p115

..همین مدت کوتاهی که شما آمدید انجام شد...حق دارید ناراحت باشید...ارباب حرفای عاشقانه بهم زده منو خیلی بوسیده و خیلی هوامو داشته اما....اون هیچ وقت عاشق وانین نبود عاشق ا.ت توهماش بود...و...این...دلیلی بود که....تا یکسال از شما بی خبر بود

ا.ت اهمی کرد و از وانین خواست تا وایسه
وانین ایستاد
ا.ت: وانین من میشناسمت دست پختتو از خیلی قبل ترا خوردم...تو هم منو میشناسی ولی ما دیدار آن چنانی نداشتیم...وانین من از تو ناراحت نشدم از جونگکوک ناراحت شدم...عاشق شدی؟
وانین: بله
ا.ت: رسیدی بهش؟
وانین: بله ولی مرد
ا.ت: متاسفم
وانین: نباشید لطفا
ا.ت: برای من فرق داره
ا.ت: میدونی دردش چطوریه که عشقت ازت بدش بیاد و تو رو نخواد و تظاهر کنه دوستت داره چون فقط و فقط دلش برات میسوزه
وانین نه...متاسفم که تجربش کردید
ا.ت از روی میز بلند شد و وانین رو بغل کرد
ا.ت: من یکماه دیگه میمیرم...یکماه زیاد نیست وانین زود میگذره پس...خواهش میکنم جاتو نگا دار و پیشش بمون

وانین واقعا تو تعجب بود
چرا بانوی عمارت بغلش کرده بود و اونو دعوا نکرد بخاطر کنار کوک بودن...تعجب کرد که از اون ناراحت نیست...تعجب کرد که با تمام عشقی که به ارباب داره امده گفته باهاش بمون
وانین انتظار واکنش‌های دیگه داشت اما این ا.ت واقعی بود...دختری که بخشنده و منطقی بود

وانین: اما چرا درمان نمیشید که کنارش بمونید
ا.ت: وانین تو موهاتو چه رنگ کرده باشی چه ذاتی باشه، سفیده ...من موهام سیاه سیاهه اما الان دیگه سفید و خاکستری شدن
وانین به دم موهای ا.ت نگاه کرد
راست میگفت
وانین: چرا شما باید اینقدر رنج کشیده باشید؟راستش فکر میکردم قراره اینجا بکشیدم اما الان منِ خدمتکار تو بغل بانوی عمارتم
ا.ت: تو که تعهد به من نداشتی اونه که داشته و شکستش پس...دلم نمیخواد الکی بخاطر چیزی که مجبور بودی اذیت شی....من اذیت شدن رو با خون و پوستم درک میکنم

وانین فشار ریزی به ا.ت داد و توی بغلش بیرون امد
وانین: ممنون که درکم کردید میگم میشه فردا برای جبران کاری بکنم
ا.ت: من فردا از اینجا میرم باشه به روز دیگه
وانین: کجا؟
ا.ت: عمارت ارباب تهیونگ
وانین: اما..اما گفتید که میدونید این رابطه اجباری بوده و برای ادامه حیات بوده
ا.ت: میرم چون متنفرم از اینکه کسی دلش برام بسوزه
وانین: پس امشب براتون جبران میکنم

یه تای آبروی ا.ت بالا پرید
ا.ت: خب چطوری؟
وانین: غذا چی دوست دارید؟
ا.ت: من غذا خوردم(خنده)
وانین: اوم هنر دوست دارید؟
ا.ت: البته
وانین: من توی خونم یه بخش نقاشی دارم و البته یه بخش ترانه خوانی...اگر مشکلی نیست بیاید خونم من تا فردا مرخصیم
ا.ت: البته بزار لباس بپوشم میام

وانین خوشحال شد و از اتاق بیرون رفت که کوک جلوش سبز شد
کوک: خب چیشد
وانین : ...
دیدگاه ها (۱۶)

complex world

complex world

_عروسک خانوم من_

برادر سختگیر و وحشی من...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

_عروسک خانوم من_

Part10اومد داخل و...‌‌کوک:ا/ت دوستت..‌میا:خودم اومدم تو لازم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط