زندگی در سئول p22
زندگی در سئول p22
( رفتن گیم نت و مشغول بازی کردن شدن)
مین سوک: اووو ات اصلا فکرشم نمیکردم که بازیت انقد خوب باشه
ات: حالا کجاشو دیدی ( یه مرحله دیگه رو برنده شد)
مین سوک: او مای گاد
ات: مین سوک حتی فکرشم نکن بهت اجازه بدم ازم ببری
مین سوک: ولی من باز تلاشمو میکنم
ات: تلاشتو بکن ولی به برنده شدن دل خوش نکن
....
ویو کوک
حوصلم خیلی سر رفته بود...چون اخر هفته بود کاری نداشتم واسه همین رفتم گیم نت تا یکم بازی کنم
....
پشت یکی از مانیتور ها نشستم و شروع کردم
( از قضا جونگ کوک به گیم نتی رفته بود که ات و مین سوک هم اونجا بودن)
ویو ات
چشمامو از صفحه مانیتور گرفتم... سرمو بلند کردم به بدنم کشی دادم تا عضله هاش باز شه
در همین حال چشمم خورد به پسری که احساس کردم اشناس...نگاهمو ریز کردم و دیدم که اون پسره جونگ کوکه
مین سوک: چیزی شده ات ؟
ات: اره اون پسره رو میبینی ( با انگشت اشاره کرد )
مین سوک: اره چطور
ات: اون همکلاسیمه...اگه یادت باشه تو تولد سویون هم بود
مین سوک: اگه اشتباه نکنم اسمش کوکه اره ؟
ات: درسته...وایسا صداش کنم اونم بیاد پیشمون
مین سوک: نه ات
ات: چرا
مین سوک: عاممم...شاید بخواد تنها باشه...بنظرم بهتره بزاریم با خودش خلوت کنه
ات: نه اشکال نداره باهاش صمیمیم
مین سوک: ولی...
ات: ( بی توجه به حرفای اون کوک رو صدا زد ) کوکککک
....
( رفتن گیم نت و مشغول بازی کردن شدن)
مین سوک: اووو ات اصلا فکرشم نمیکردم که بازیت انقد خوب باشه
ات: حالا کجاشو دیدی ( یه مرحله دیگه رو برنده شد)
مین سوک: او مای گاد
ات: مین سوک حتی فکرشم نکن بهت اجازه بدم ازم ببری
مین سوک: ولی من باز تلاشمو میکنم
ات: تلاشتو بکن ولی به برنده شدن دل خوش نکن
....
ویو کوک
حوصلم خیلی سر رفته بود...چون اخر هفته بود کاری نداشتم واسه همین رفتم گیم نت تا یکم بازی کنم
....
پشت یکی از مانیتور ها نشستم و شروع کردم
( از قضا جونگ کوک به گیم نتی رفته بود که ات و مین سوک هم اونجا بودن)
ویو ات
چشمامو از صفحه مانیتور گرفتم... سرمو بلند کردم به بدنم کشی دادم تا عضله هاش باز شه
در همین حال چشمم خورد به پسری که احساس کردم اشناس...نگاهمو ریز کردم و دیدم که اون پسره جونگ کوکه
مین سوک: چیزی شده ات ؟
ات: اره اون پسره رو میبینی ( با انگشت اشاره کرد )
مین سوک: اره چطور
ات: اون همکلاسیمه...اگه یادت باشه تو تولد سویون هم بود
مین سوک: اگه اشتباه نکنم اسمش کوکه اره ؟
ات: درسته...وایسا صداش کنم اونم بیاد پیشمون
مین سوک: نه ات
ات: چرا
مین سوک: عاممم...شاید بخواد تنها باشه...بنظرم بهتره بزاریم با خودش خلوت کنه
ات: نه اشکال نداره باهاش صمیمیم
مین سوک: ولی...
ات: ( بی توجه به حرفای اون کوک رو صدا زد ) کوکککک
....
۶۸۸
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.