باسمیرااومدیم خونه....
باسمیرااومدیم خونه....
مامان کلی ازدوتامون کارکشید...سمیرا کمرشو گرفته بود
سمیرا+وای کمرم...وای کمرم...دیبا خدا خفت نکنه....مث الاغ نشسته یه جا....مامث خرکارکردیم....
دیبا_کمک کردم دیگه....
سمیرا+چه کمکی...؟!!
من+راست میگه...چه کمکی؟!
دیبا_وقتی داشتین جارو میزدین...پامو جمع کردم تا موقع جارو زدن خسته نشین....!!!!
من+خسته نشی یه وقت....
سمیراو دیبا منو به زور بردن توی اتاقم...
دروقفل کردن....
دیبا روی صندلی نشست....سمیراجلو اومد...
سمیرا+بدوبیارش...
من_چیو؟!
دیبا+بیتربیت...همون هدیه آقاتون دیگه....
سمیرا+راست میگه...
جعبه روآوردم....
بازش کردم....گردنبند؟!!
من+گردنبنده؟!وایی....
پلاکشو دیدم....(دوستت دارم)کلمه ی دوستت دارمو باطلا پانچ کرده بودن....
سمیرا_وای.....چه قشنگه....
دیبا+بهرادم باید یکی واسم بخره....حسودیم شد!!!
سمیرا ازشونه اش نیشگون گرفت...
دیبا+اخ...نکن...دخترم اذیت میشه...
دیبا دستشو گذاشت روی شکمش...
دیبا+اخ.....ببین....سمیرادست بزار...دست بزاراینجا...دخترم داره لگد میزنه....
سیمرادستشو گذاشت روی شکم دیبا...
سمیرا_اخ...قوربونت...راستی...اسمشو چی میزارین...؟!
دیبا+بابهراد حرف زدیم...اسمشو میزاریم زیبا...هم ب داره که بهرادم داره...هم اینکه هم وزن دیباست....به بردیا هم میخوره....
من_الهی فدات برم زیبای خفته....
دیبا+بیادستتوبزار...ببین ...عکس العمل نشون میده...وقتی اسمشو میگم یا که باهاش حرف میزنم یا که باباش حرف میزنه یاحتی بردیا... عکس العمل نشون میده...سمیراهم که نیشگونم گرفت لگد زد....
دستمو گذاشتم روی قسمت برآمده ترازهمه ی قسمت های شکمش...
وای خدایا...حس خیلی جالبی بود...دستشو حس کردم....
من+گردنبدو بندازم گردنم؟!
سمیرا_بنداز..
روبه روی آیینه گردنبندوانداختم گردنم...
دیباو سمیراهرکدوم رفتن خونه های خودشون...چندساعتی میشد که همینجور بی قاعده بهش فکرمیکردم...
پلاک گردنبند توی دستام زنجیریود...هرازگاهی بهش خیره میشدم...
گوشیم ویبره میرفت....انعکاس نورش روی سقف افتاده بود دست درازکردمو گوشیو جواب دادم...
من_الو؟!!
پندار+خواب بودی؟!
ازجام سیخ بلندشدم و نشستم روی تشک تختم....
من_نه...چطور؟!
پندار+پس توهم به فکرمن بودی؟!
من_چیزه...اره....
پندار+اتاقت پنجره داره؟!
من_اره...اتفاقا توی کوچه میوفته؟!اصن ببینم به توچه؟!
پندار+میشه بیای دم پنجره؟!
من_ها؟!!!
پندار+بیادم پنجره...
من_منو دست انداختی؟!
پندار+جان پنداربیا....
من_باشه...
شالی روی موهاو شونه هام انداختم...
پرده رو کنارزدم....
من_کجایی؟!
پندار+پشت پراید پارک کردم...ماشین مشکیه...
چشمام چپ و راست میشدتاپیداش کنم...
قفل شدم به لباسای شیکش....
پندار_گردنبندوبیارروی شالت....
دست کردم زیرشالو گردنبندو بیرون کشیدم
پندار_دوست دارم...
من+منم....
پندار_کامل بگو...
ازخجالت پرده روکنارزدم....
پندار_بگو دیگه...
نفسی تازه کردم...
من+دوست دارم...
پندار_حالا بیاببینمت...
من+پس فردا میام دیگه....
پندار_خواهش...
پرده روکنارزدم...
پندار_ازبرازندگی تورا می ستایم.
...ازفرابندگی تورا میپرستم.....
فراترازعشق تورامیجویم...
فرازمعراج تورامیپویم...
ازستاره آویخته خورشید من...
نورخود آمیخته به تردید من...
بهاره.....تاپس فردا خدافظ؟!
من_نه...چیزه...خدافظ...
خندیدمو تا رفتنش نگاهش کردم....
هی...
تالحظه ای که خوابم برد لبخند مرموزی روی لبم بود...
#رمان#رمانخونه
مامان کلی ازدوتامون کارکشید...سمیرا کمرشو گرفته بود
سمیرا+وای کمرم...وای کمرم...دیبا خدا خفت نکنه....مث الاغ نشسته یه جا....مامث خرکارکردیم....
دیبا_کمک کردم دیگه....
سمیرا+چه کمکی...؟!!
من+راست میگه...چه کمکی؟!
دیبا_وقتی داشتین جارو میزدین...پامو جمع کردم تا موقع جارو زدن خسته نشین....!!!!
من+خسته نشی یه وقت....
سمیراو دیبا منو به زور بردن توی اتاقم...
دروقفل کردن....
دیبا روی صندلی نشست....سمیراجلو اومد...
سمیرا+بدوبیارش...
من_چیو؟!
دیبا+بیتربیت...همون هدیه آقاتون دیگه....
سمیرا+راست میگه...
جعبه روآوردم....
بازش کردم....گردنبند؟!!
من+گردنبنده؟!وایی....
پلاکشو دیدم....(دوستت دارم)کلمه ی دوستت دارمو باطلا پانچ کرده بودن....
سمیرا_وای.....چه قشنگه....
دیبا+بهرادم باید یکی واسم بخره....حسودیم شد!!!
سمیرا ازشونه اش نیشگون گرفت...
دیبا+اخ...نکن...دخترم اذیت میشه...
دیبا دستشو گذاشت روی شکمش...
دیبا+اخ.....ببین....سمیرادست بزار...دست بزاراینجا...دخترم داره لگد میزنه....
سیمرادستشو گذاشت روی شکم دیبا...
سمیرا_اخ...قوربونت...راستی...اسمشو چی میزارین...؟!
دیبا+بابهراد حرف زدیم...اسمشو میزاریم زیبا...هم ب داره که بهرادم داره...هم اینکه هم وزن دیباست....به بردیا هم میخوره....
من_الهی فدات برم زیبای خفته....
دیبا+بیادستتوبزار...ببین ...عکس العمل نشون میده...وقتی اسمشو میگم یا که باهاش حرف میزنم یا که باباش حرف میزنه یاحتی بردیا... عکس العمل نشون میده...سمیراهم که نیشگونم گرفت لگد زد....
دستمو گذاشتم روی قسمت برآمده ترازهمه ی قسمت های شکمش...
وای خدایا...حس خیلی جالبی بود...دستشو حس کردم....
من+گردنبدو بندازم گردنم؟!
سمیرا_بنداز..
روبه روی آیینه گردنبندوانداختم گردنم...
دیباو سمیراهرکدوم رفتن خونه های خودشون...چندساعتی میشد که همینجور بی قاعده بهش فکرمیکردم...
پلاک گردنبند توی دستام زنجیریود...هرازگاهی بهش خیره میشدم...
گوشیم ویبره میرفت....انعکاس نورش روی سقف افتاده بود دست درازکردمو گوشیو جواب دادم...
من_الو؟!!
پندار+خواب بودی؟!
ازجام سیخ بلندشدم و نشستم روی تشک تختم....
من_نه...چطور؟!
پندار+پس توهم به فکرمن بودی؟!
من_چیزه...اره....
پندار+اتاقت پنجره داره؟!
من_اره...اتفاقا توی کوچه میوفته؟!اصن ببینم به توچه؟!
پندار+میشه بیای دم پنجره؟!
من_ها؟!!!
پندار+بیادم پنجره...
من_منو دست انداختی؟!
پندار+جان پنداربیا....
من_باشه...
شالی روی موهاو شونه هام انداختم...
پرده رو کنارزدم....
من_کجایی؟!
پندار+پشت پراید پارک کردم...ماشین مشکیه...
چشمام چپ و راست میشدتاپیداش کنم...
قفل شدم به لباسای شیکش....
پندار_گردنبندوبیارروی شالت....
دست کردم زیرشالو گردنبندو بیرون کشیدم
پندار_دوست دارم...
من+منم....
پندار_کامل بگو...
ازخجالت پرده روکنارزدم....
پندار_بگو دیگه...
نفسی تازه کردم...
من+دوست دارم...
پندار_حالا بیاببینمت...
من+پس فردا میام دیگه....
پندار_خواهش...
پرده روکنارزدم...
پندار_ازبرازندگی تورا می ستایم.
...ازفرابندگی تورا میپرستم.....
فراترازعشق تورامیجویم...
فرازمعراج تورامیپویم...
ازستاره آویخته خورشید من...
نورخود آمیخته به تردید من...
بهاره.....تاپس فردا خدافظ؟!
من_نه...چیزه...خدافظ...
خندیدمو تا رفتنش نگاهش کردم....
هی...
تالحظه ای که خوابم برد لبخند مرموزی روی لبم بود...
#رمان#رمانخونه
۴.۲k
۱۹ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.