فرار من
۷۰
ولی خیلی دوست داشتم بدونم کی خونشون بود؟؟
آخرشم با هزار تا فکر خیال نفهمیدم می خوابم برد......
با تکون های شدید یکی از خواب بیدار شدم .
واااای خدا.
الان خوابم میپره.! خورشید مارو ول کرد حالا این ها دست برنمیدارن
مرده شور هرکی که داره الان خواب من رو میپرونه .
عین قمقمه آبی تکونم میداد منم کلا توی هنگ بودم .
به زور لای چشمامو یکم باز کردم.
خواستم فوحش ناموسی بدم که دیدم جنا و داره با نیش باز نگاهم میکنه !
یهو سیخ نشستم رو تخت و گیج نه سلامی نه چیزی گفتم
یوری.... راستی او دیشب کدوم گوری بودی؟
نیشش گشاد تر شد . با حالت نمایشی سرش رو انداخت پایین که حالا ینی مثلا خجالت کشیده خیر سرش,
منم که کلا آدم بی اعصابی هستم . همچین زدم پس کلش که آخش بلند شد
جنا..... آخ! چته خره! چرا میزنی آخه؟
یوری.... تو آدم نمیشی؟؟
اخ که الان دلم میخواست خر خرش رو بجوم یهو با جیغ گفتم
یوری...... بیشعور من رو با این پسره روانیه سادیسمی تنها گذاشتی چرا آخه, دیشب داشت من رو می کشت, تو نمیدونی این جنگکوک تعادل روانی ندارن زود زنجیر پاره میکنه؟ من رو تنها میزاری پیش این؟؟؟ من به تو چی بگم آخه
همنجوری داشتم تند تند غر میزدم سرشو اون بدبختم گوش میداد که یهو بلند گفت
جنا......اااااا ساکت دیگه سرم رفت, خوب مگه تو ساکت میشی که من بگم؟
منم مثل دخترای خوب نشستم چهار زانو روی تخت آروم نگاهش کردم
بدبخت کپ کرد!!!
خندم گرفت ولی کنترل کردم و فقط لبخند ملیح زدم .
البته بگم فقط واسه رفع کنجکاوی بوداااا وگرنه بعدا پدرشو در میارم
جنا بدبخت
چهار زانو روی تخت نشست
و با ذوق گفت
جنا.... وای یوری نبودی بینی چقدر خوش گذشت از دست این تیهونگ دلدرد گرفتیم از خنده. کلی جا ها رو گشتیم. مگه خسته میشد؟ کتی جون رو هم, همه جا گردوندیم . آخرش به زور بردمون خونش . خانوادش خیییلی خوب بودن دیگه نزاشت برگردیم.......
همنجوری داشت تند تند ور میزد منم با نیش باز نگاهش میکردم
این دوستمون هم از دست رفته هاااا.
چه ذوقی هم میکنه !
خدایی آنقدر ذوق داره؟
یهو یک چیزی یادم اومد عین جت پریدم وسط حرفش
یوری..... کارخونه شکر توی کلامت. دیشب کی به جنگکوک خب دادین نمیان؟
اول با تعجب نگاهم کرد و بعد یکم فکر کرد و گفت
جنا.... ۱۲:۳۵ ۱:۰۰ بود .چطور ؟
اییییی. جنگکوک ناکس!!
۱۲:۳۵ که ما هنوز بیرون بودیم!!
ینی میدونستم نگفته ؟
یه آشی واست بپزم یک وجب روغن داشته باشه روش جنگکوک جون. وایسا و ببین!!
جنا که دید من رفتم توی کما گفت
جنا....هوی گونی!! ؟؟ کجایی؟
عین خنگا نگاهش کردم فقط!!
جونم! گونی؟؟ یهو فهمیدم چی شد و یک نیشگون زیر از رون پاش گرفتم که جیغش در آمد !
اوفییشش . کاش گازش میگرفتماااا
نکبت!! من روی اسمم حساسم
خلاصه بحث بالا گرفت . و داشتیم همو به حد مرگ میزدیم . با بالشت افتاده بودیم به جون هم, موهامون توی دست هم بود که در زدن
یهو دوتام صاف عین آدم نشستیم و.....
خوب بچه ها من رفتم لالالا☺️🤭🥱😴😴
انشالا هفته بعد جبران میکنم و بیشتر پارت میزارم فعلا عشقام بوس بای💝🫀💓🤍
ولی خیلی دوست داشتم بدونم کی خونشون بود؟؟
آخرشم با هزار تا فکر خیال نفهمیدم می خوابم برد......
با تکون های شدید یکی از خواب بیدار شدم .
واااای خدا.
الان خوابم میپره.! خورشید مارو ول کرد حالا این ها دست برنمیدارن
مرده شور هرکی که داره الان خواب من رو میپرونه .
عین قمقمه آبی تکونم میداد منم کلا توی هنگ بودم .
به زور لای چشمامو یکم باز کردم.
خواستم فوحش ناموسی بدم که دیدم جنا و داره با نیش باز نگاهم میکنه !
یهو سیخ نشستم رو تخت و گیج نه سلامی نه چیزی گفتم
یوری.... راستی او دیشب کدوم گوری بودی؟
نیشش گشاد تر شد . با حالت نمایشی سرش رو انداخت پایین که حالا ینی مثلا خجالت کشیده خیر سرش,
منم که کلا آدم بی اعصابی هستم . همچین زدم پس کلش که آخش بلند شد
جنا..... آخ! چته خره! چرا میزنی آخه؟
یوری.... تو آدم نمیشی؟؟
اخ که الان دلم میخواست خر خرش رو بجوم یهو با جیغ گفتم
یوری...... بیشعور من رو با این پسره روانیه سادیسمی تنها گذاشتی چرا آخه, دیشب داشت من رو می کشت, تو نمیدونی این جنگکوک تعادل روانی ندارن زود زنجیر پاره میکنه؟ من رو تنها میزاری پیش این؟؟؟ من به تو چی بگم آخه
همنجوری داشتم تند تند غر میزدم سرشو اون بدبختم گوش میداد که یهو بلند گفت
جنا......اااااا ساکت دیگه سرم رفت, خوب مگه تو ساکت میشی که من بگم؟
منم مثل دخترای خوب نشستم چهار زانو روی تخت آروم نگاهش کردم
بدبخت کپ کرد!!!
خندم گرفت ولی کنترل کردم و فقط لبخند ملیح زدم .
البته بگم فقط واسه رفع کنجکاوی بوداااا وگرنه بعدا پدرشو در میارم
جنا بدبخت
چهار زانو روی تخت نشست
و با ذوق گفت
جنا.... وای یوری نبودی بینی چقدر خوش گذشت از دست این تیهونگ دلدرد گرفتیم از خنده. کلی جا ها رو گشتیم. مگه خسته میشد؟ کتی جون رو هم, همه جا گردوندیم . آخرش به زور بردمون خونش . خانوادش خیییلی خوب بودن دیگه نزاشت برگردیم.......
همنجوری داشت تند تند ور میزد منم با نیش باز نگاهش میکردم
این دوستمون هم از دست رفته هاااا.
چه ذوقی هم میکنه !
خدایی آنقدر ذوق داره؟
یهو یک چیزی یادم اومد عین جت پریدم وسط حرفش
یوری..... کارخونه شکر توی کلامت. دیشب کی به جنگکوک خب دادین نمیان؟
اول با تعجب نگاهم کرد و بعد یکم فکر کرد و گفت
جنا.... ۱۲:۳۵ ۱:۰۰ بود .چطور ؟
اییییی. جنگکوک ناکس!!
۱۲:۳۵ که ما هنوز بیرون بودیم!!
ینی میدونستم نگفته ؟
یه آشی واست بپزم یک وجب روغن داشته باشه روش جنگکوک جون. وایسا و ببین!!
جنا که دید من رفتم توی کما گفت
جنا....هوی گونی!! ؟؟ کجایی؟
عین خنگا نگاهش کردم فقط!!
جونم! گونی؟؟ یهو فهمیدم چی شد و یک نیشگون زیر از رون پاش گرفتم که جیغش در آمد !
اوفییشش . کاش گازش میگرفتماااا
نکبت!! من روی اسمم حساسم
خلاصه بحث بالا گرفت . و داشتیم همو به حد مرگ میزدیم . با بالشت افتاده بودیم به جون هم, موهامون توی دست هم بود که در زدن
یهو دوتام صاف عین آدم نشستیم و.....
خوب بچه ها من رفتم لالالا☺️🤭🥱😴😴
انشالا هفته بعد جبران میکنم و بیشتر پارت میزارم فعلا عشقام بوس بای💝🫀💓🤍
- ۱۴.۱k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط