رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:3۴
*ویو سارا*
سارا:خب ستی دوستم میخوام بیارمش کره و از دکترش اجازه گرفتم خواستم نظرتون رو بپرسم؟
جین:بیصبرانه منتظرم که ببینمش
جونگکوک:خیلیم عالی بیاد باهم جین رو اذیت کنیم
جین:یااااااا تو کاری نداری
کوک:نه
تهیونگ:خب اگه حالش خوب شده چرا که نه عالی میشه بیاد
نامجون:اگه از دکترش اجازه گرفتی و از سلامتیش اطمینان داری بیاد
جی هوپ:عالی میشه
شوگا:بزار بیاد
جیمین:خیلی کنجکاوم ببینمش
سارا:خوبه و از همه مهمتر دیگه مزاحمتون نمیشم
همشون:چیییی؟یعنی چی؟
سارا:خب من میرم هتل دوستتم میبرم اونجا،توقع ندارید بیارمش اینجا دیگه؟
همه:چرا توقع داریم
تهیونگ:مه بهت عادت کردیم،نباید بری نمیشه درست نیست،دوستتم بیاد اینجا
نامجون:اره به اونم بگو بیاد پیشمون بمونه
سارا:شما بی تی اس هستید میدونید دیگه،چطور ما میخوایم پیش شما بمونیم،همینطوریشم من خیلی زیاده روی کردم اینجا موندم
جونگکوک:بابا راحت باش،چه فرقی میکنه ما باهم دوستیم حتی اگه ما بی تی اس باشیم
جیمین:اره درسته
جی هوپ:خوش میگذره لطفا نرو
جین:به دوستت بگو بیاد و اینجا با ما بمونه و تو هم میمونی واقعا فک کردی اجازه میدم برید این همه مدت رو گذروندیم شاید برای عادت کردن کم باشه اما ما باهم صمیمی شدیم دیگه
سارا:نمیدونم
جین:اینطور نشد
سارا:خببب،امممممم،هر طور فکر میکنم با عقل جور درنمیاد
تهیونگ:لازم نیست همچی منطقی باشه
سارا:یعنی بمونم!؟شوگا تو نظرت چیه؟
جونگکوک:واقعا که الان نظر همه ی ما مهم نیست فقط شوگا
سارا:نه بخدا اینطور نیست،فقط چون اون چیزی نگفت گفتم شاید راضی نباشه
شوگا:به نظر منم بمون،تو واقعا بیشتر به ما کمک میکنی و هوامونو داری تاحالا هیچکدوم از مدیر برنامه هامون اینقدر بهمون نرسیده و هوامونو نداشته حتی ممکنه اذیتمونم کرده باشه اما تو واقعا باهامون خوبی پس هم خودت هم دوستت باهم اینجا جا دارید
سارا:اوه،خواهش میکنم پس باشه من میمونم دوستمم...
همشون:اینجا میمونه
سارا:باشه،پس من میرم ی سر بازار و برگردم
همشون:باشه
رفتم بازار و جلو یک فروشگاه به شدت بزرگ ایستادم و واردش شدم خیلی بزرگ و قشنگ بود و خیلی هم شلوغ،رفتم قسمت زنان و برا خودم دوتا تیشرت و شلوار و کت بردم دوتا کیف و کفشم بردم،حقوقم رو ریخته بودن حقوقمم زیاد بود پس تصمیم گرفتم برا ستی هم بخرم برا اونم لباس خریدم و همینطور که داشتم رد میشدم نگاهم به لباس های فوق العاده زیبای پسرونه رو دیدم رفتم ی نگاه بهشون انداختم خیلی قشنگ بودن با اینکه پسرونه بودن ولی دوست داشتم داشته باشم اما خب نه
برا اعضا ببرم،نه برا چی بخوام ببرم،اما خیلی خوشکلن،ولی نه واسه چی ببرم علکی،اما تو تنشون عالی میشه
خانمه:او سلام میخواید از اینا بخرید،چه خوش سلیقه هستید اینا جنس جدید ما هستن و یکی از بهترین برند ها هستن
سارا:اممم خب من،اوکی هفت تا از همینا میخوام
خانمه:حتما
رفتم لباسا رو گزاشتم و خرید کردم و بله هیچ پولی برام نموند دیگه باید منتظر حقوق بعدی باشم،...
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:3۴
*ویو سارا*
سارا:خب ستی دوستم میخوام بیارمش کره و از دکترش اجازه گرفتم خواستم نظرتون رو بپرسم؟
جین:بیصبرانه منتظرم که ببینمش
جونگکوک:خیلیم عالی بیاد باهم جین رو اذیت کنیم
جین:یااااااا تو کاری نداری
کوک:نه
تهیونگ:خب اگه حالش خوب شده چرا که نه عالی میشه بیاد
نامجون:اگه از دکترش اجازه گرفتی و از سلامتیش اطمینان داری بیاد
جی هوپ:عالی میشه
شوگا:بزار بیاد
جیمین:خیلی کنجکاوم ببینمش
سارا:خوبه و از همه مهمتر دیگه مزاحمتون نمیشم
همشون:چیییی؟یعنی چی؟
سارا:خب من میرم هتل دوستتم میبرم اونجا،توقع ندارید بیارمش اینجا دیگه؟
همه:چرا توقع داریم
تهیونگ:مه بهت عادت کردیم،نباید بری نمیشه درست نیست،دوستتم بیاد اینجا
نامجون:اره به اونم بگو بیاد پیشمون بمونه
سارا:شما بی تی اس هستید میدونید دیگه،چطور ما میخوایم پیش شما بمونیم،همینطوریشم من خیلی زیاده روی کردم اینجا موندم
جونگکوک:بابا راحت باش،چه فرقی میکنه ما باهم دوستیم حتی اگه ما بی تی اس باشیم
جیمین:اره درسته
جی هوپ:خوش میگذره لطفا نرو
جین:به دوستت بگو بیاد و اینجا با ما بمونه و تو هم میمونی واقعا فک کردی اجازه میدم برید این همه مدت رو گذروندیم شاید برای عادت کردن کم باشه اما ما باهم صمیمی شدیم دیگه
سارا:نمیدونم
جین:اینطور نشد
سارا:خببب،امممممم،هر طور فکر میکنم با عقل جور درنمیاد
تهیونگ:لازم نیست همچی منطقی باشه
سارا:یعنی بمونم!؟شوگا تو نظرت چیه؟
جونگکوک:واقعا که الان نظر همه ی ما مهم نیست فقط شوگا
سارا:نه بخدا اینطور نیست،فقط چون اون چیزی نگفت گفتم شاید راضی نباشه
شوگا:به نظر منم بمون،تو واقعا بیشتر به ما کمک میکنی و هوامونو داری تاحالا هیچکدوم از مدیر برنامه هامون اینقدر بهمون نرسیده و هوامونو نداشته حتی ممکنه اذیتمونم کرده باشه اما تو واقعا باهامون خوبی پس هم خودت هم دوستت باهم اینجا جا دارید
سارا:اوه،خواهش میکنم پس باشه من میمونم دوستمم...
همشون:اینجا میمونه
سارا:باشه،پس من میرم ی سر بازار و برگردم
همشون:باشه
رفتم بازار و جلو یک فروشگاه به شدت بزرگ ایستادم و واردش شدم خیلی بزرگ و قشنگ بود و خیلی هم شلوغ،رفتم قسمت زنان و برا خودم دوتا تیشرت و شلوار و کت بردم دوتا کیف و کفشم بردم،حقوقم رو ریخته بودن حقوقمم زیاد بود پس تصمیم گرفتم برا ستی هم بخرم برا اونم لباس خریدم و همینطور که داشتم رد میشدم نگاهم به لباس های فوق العاده زیبای پسرونه رو دیدم رفتم ی نگاه بهشون انداختم خیلی قشنگ بودن با اینکه پسرونه بودن ولی دوست داشتم داشته باشم اما خب نه
برا اعضا ببرم،نه برا چی بخوام ببرم،اما خیلی خوشکلن،ولی نه واسه چی ببرم علکی،اما تو تنشون عالی میشه
خانمه:او سلام میخواید از اینا بخرید،چه خوش سلیقه هستید اینا جنس جدید ما هستن و یکی از بهترین برند ها هستن
سارا:اممم خب من،اوکی هفت تا از همینا میخوام
خانمه:حتما
رفتم لباسا رو گزاشتم و خرید کردم و بله هیچ پولی برام نموند دیگه باید منتظر حقوق بعدی باشم،...
۴.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.