پارت 21
پارت 21
عشق در بیمارستان
بابای شیرین) نه بابا مراحمی دوماد
شیرین رفت لباس راحتی پوشید و یه شال زد به سرش
محسن هم رفت برا شهاب لباس راحتی اورد
شهاب تو اتاق مهمان خابیده بود (ینی بیدار بود خابش نمیبرد داشت فیلم نگا میکرد)
نصف شب شیرین یکم درد داشته بود رفت دستشویی
(اتاق شیرین طبقه بالا بود) اتاق مهمون هم پایین بود، دستشویی هم اونور اتاق شهاب بود
شیرین یکم حالش بد شد نزدیک اتاق شهاب نشست و گریه میکرد، شهاب هم صدای گریه شنید از اتاق که اومد بیرون دید شیرین گریه میکنه
شهاب) شیرین شیرین حالتت خوبههه کجات درد میکنه ها؟ بریم دکتر
شیرین) با گریه) م من درد دارم شهاب من توان راه رفتن ندارم شهاب 😭
شهاب) آی من قربونت بشم بیا بیا زندگیم
شهاب شیرین رو بغل میکنه....
شیرین وقتی شهاب بغلش مرد خیلییی خوشحال شد و داشت بهش لبخند میزد
شهاب شیرین رو، بلند کرد و بردتش اتاق مهمون (اتاقی که شهاب داخلش میخابه)
شیرین یهو خابش برد.
شهاب شیرین رو میزاره رو تخت
و کنارش دراز کشید (با فاصله،وایسین زود منحرف نشید)...
شهاب داشت به شیرین نگا میکرد، دیوونه ی شیرین شده،
شهاب موهای شیرین رو نوازش میکرد و خابش برد
صبح که بیدار شدن دیدن بغل همن
شهاب) آاا ببخشید ببخشید حواسم نبود
شیرین) نه نه من واقعا ببخشید تغصیر منه ببخشید😅
شهاب و شیرین یهو بهم، نگا کردن و زدن زیر خنده
شهاب: 😂😂
شیرین: 😂😂
شیرین وقتی بلند شد فهمید سوتینـ/ش بازه و همه هم خابیده بودن و فقط شهاب بیدار بود (یکی از دست شیرین شکسته بود و نمیتونست درستش کنه)
شیرین) عامم خببب 😅من چیزه
شهاب) چیزی شده؟
شیرین) حقیقتا یکم خجالت میکشم بگم
شهاب) راحت باش هر کاری باشه انجام میدم... چیزی شده؟
شیرین) با خجالت) عااممم خبب ببخشید واقعا اما اما من چیزه...
شهاب) چیه؟
شیرین) من من سوت. ینم باز شده میشه برام ببندیش
شهاب یه لحظه تو شک رفت و یکم خجالت کشید
شهاب) ها؟ اها اره باشه 😅😅
شیرین) ببخشید واقعا
شهاب) مشکلی نیست
شهاب نزدیک شیرین میشه و دستاش رو برد زیر پیراهن شیرین ، دستاش به بدنش میخورد
شهاب داشت دیونش میشد
شیرین هم تپش قلبش بالا رف و دوست داشت بهش اعتراف کنه....
شهاب یواش یواش داشت سوت. ین شیرین رو درست میکرد چون برای اولین باره که اینکارو میکنه...
شهاب کارشو تموم میکنه و همینطوری موندن. دستاش رو کمر شیرین بود
شیرین بعد از چند مین گف) عامم خب تموم شد؟؟
شهاب) ها؟ اها اره تموم شد
شیرین) مرسی و ببخشید
شهاب) خاهش میکنم کاری نکردم
عشق در بیمارستان
بابای شیرین) نه بابا مراحمی دوماد
شیرین رفت لباس راحتی پوشید و یه شال زد به سرش
محسن هم رفت برا شهاب لباس راحتی اورد
شهاب تو اتاق مهمان خابیده بود (ینی بیدار بود خابش نمیبرد داشت فیلم نگا میکرد)
نصف شب شیرین یکم درد داشته بود رفت دستشویی
(اتاق شیرین طبقه بالا بود) اتاق مهمون هم پایین بود، دستشویی هم اونور اتاق شهاب بود
شیرین یکم حالش بد شد نزدیک اتاق شهاب نشست و گریه میکرد، شهاب هم صدای گریه شنید از اتاق که اومد بیرون دید شیرین گریه میکنه
شهاب) شیرین شیرین حالتت خوبههه کجات درد میکنه ها؟ بریم دکتر
شیرین) با گریه) م من درد دارم شهاب من توان راه رفتن ندارم شهاب 😭
شهاب) آی من قربونت بشم بیا بیا زندگیم
شهاب شیرین رو بغل میکنه....
شیرین وقتی شهاب بغلش مرد خیلییی خوشحال شد و داشت بهش لبخند میزد
شهاب شیرین رو، بلند کرد و بردتش اتاق مهمون (اتاقی که شهاب داخلش میخابه)
شیرین یهو خابش برد.
شهاب شیرین رو میزاره رو تخت
و کنارش دراز کشید (با فاصله،وایسین زود منحرف نشید)...
شهاب داشت به شیرین نگا میکرد، دیوونه ی شیرین شده،
شهاب موهای شیرین رو نوازش میکرد و خابش برد
صبح که بیدار شدن دیدن بغل همن
شهاب) آاا ببخشید ببخشید حواسم نبود
شیرین) نه نه من واقعا ببخشید تغصیر منه ببخشید😅
شهاب و شیرین یهو بهم، نگا کردن و زدن زیر خنده
شهاب: 😂😂
شیرین: 😂😂
شیرین وقتی بلند شد فهمید سوتینـ/ش بازه و همه هم خابیده بودن و فقط شهاب بیدار بود (یکی از دست شیرین شکسته بود و نمیتونست درستش کنه)
شیرین) عامم خببب 😅من چیزه
شهاب) چیزی شده؟
شیرین) حقیقتا یکم خجالت میکشم بگم
شهاب) راحت باش هر کاری باشه انجام میدم... چیزی شده؟
شیرین) با خجالت) عااممم خبب ببخشید واقعا اما اما من چیزه...
شهاب) چیه؟
شیرین) من من سوت. ینم باز شده میشه برام ببندیش
شهاب یه لحظه تو شک رفت و یکم خجالت کشید
شهاب) ها؟ اها اره باشه 😅😅
شیرین) ببخشید واقعا
شهاب) مشکلی نیست
شهاب نزدیک شیرین میشه و دستاش رو برد زیر پیراهن شیرین ، دستاش به بدنش میخورد
شهاب داشت دیونش میشد
شیرین هم تپش قلبش بالا رف و دوست داشت بهش اعتراف کنه....
شهاب یواش یواش داشت سوت. ین شیرین رو درست میکرد چون برای اولین باره که اینکارو میکنه...
شهاب کارشو تموم میکنه و همینطوری موندن. دستاش رو کمر شیرین بود
شیرین بعد از چند مین گف) عامم خب تموم شد؟؟
شهاب) ها؟ اها اره تموم شد
شیرین) مرسی و ببخشید
شهاب) خاهش میکنم کاری نکردم
۱.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.