چشمای قشنگ تو
#part29
چشمای قشنگ تو✨
مهشاد:دیاناااااا
دیانا:هاع چی شده؟
مهشاد:🤣🤣🤣
دیانا:چته روانی؟؟؟اینجوری آدمو بیدار میکنن؟
مهشاد:خودت داری میگی آدم😂
دیانا:وحشیییی
مهشاد:زود باش پاشوووو
دیانا:بزار بخوابممم
مهشاد:مگه نمیخوای بریم بازار
با این حرف مهشاد سریع از تخت پریدم پایین
دیانا:وایییی خوبه گفتی اصن یادم نبود
دیانا:به نیکا و مهدیس و پانیذ بگم بیان؟
مهشاد:آره بگو تا من آماده شم
دیانا:باشه
...........
سوار ماشین شدیم با دخترا رفتیم پاساژ اصن حوصله نداشتم
مهشاد:وای چه قشنگه ایننننن😍
دیانا:مگه عروسیه؟
پانیذ:دیانا اینو ببینننن😀
دیانا:از رنگش خوشم نمیاد
نیکا:اینم خوبه!😃
دیانا:نه
مهدیس:چقدر ایراد میگیریییی
دیانا:😒🙄
پانیذ:دیانا بخدا اگه بگی نه...
دیانا:هوففف باشه برید بخرید
مهدیس:بیا پرو کن
دیانا:نمیخوام
بلاخره خریدن
یه کت و شلوار آبی کمرنگ خداییش قشنگ بود
رفتیم تو کافه تا چیزی بخوریم
پانیذ:پایه این جرعت حقیقت بازی کنید؟
همه:اومممم
بطری رو چرخوندیم
نیکا باید از پانیذ میپرسید
نیکا:ج یا ح؟
پانیذ:ج
نیکا:خوب خوب خوب😈
داد بزن نیکا خرتم
پانیذ:آدم باشششش
نیکا:بدووووو
پانیذ:نمیگم
نیکا:پس باید بری به اون مرده درخواست بدی!
پانیذ:هوفففف
پانیذ:نیکاااااا خرتممممم😒
نیکا:آفریننننن🤣
دوباره بطری چرخوندم منو مهدیس
دیانا:ج یا ح؟
مهدیس:ح
دیانا:تاحالا عاشق شدی؟
مهدیس:عااا آره
نیکا:جوووون بگو اون آقای بدبخت کیه؟
مهدیس:اعععع از خداشم باشه
دیانا:حالا کیه؟😬
مهدیس:پسرعموت
مهشاد:ارسلاااااان؟؟؟؟
مهدیس:آره
دیانا:انگار یه سطل آب یخ خالی کردن رو سرم میخواستم بگیرم جرش بدمممم اصن! به من چه؟؟؟ چرا چندوقته دارم بهش فکر میکنم چرا از مغزم نمیره بیرون
جمع ترک کردمو رفتم دستشویی که مهشاد اومد دنبالم
مهشاد:دیانا
دیانا:جونم؟ (بغض)
چشمای قشنگ تو✨
مهشاد:دیاناااااا
دیانا:هاع چی شده؟
مهشاد:🤣🤣🤣
دیانا:چته روانی؟؟؟اینجوری آدمو بیدار میکنن؟
مهشاد:خودت داری میگی آدم😂
دیانا:وحشیییی
مهشاد:زود باش پاشوووو
دیانا:بزار بخوابممم
مهشاد:مگه نمیخوای بریم بازار
با این حرف مهشاد سریع از تخت پریدم پایین
دیانا:وایییی خوبه گفتی اصن یادم نبود
دیانا:به نیکا و مهدیس و پانیذ بگم بیان؟
مهشاد:آره بگو تا من آماده شم
دیانا:باشه
...........
سوار ماشین شدیم با دخترا رفتیم پاساژ اصن حوصله نداشتم
مهشاد:وای چه قشنگه ایننننن😍
دیانا:مگه عروسیه؟
پانیذ:دیانا اینو ببینننن😀
دیانا:از رنگش خوشم نمیاد
نیکا:اینم خوبه!😃
دیانا:نه
مهدیس:چقدر ایراد میگیریییی
دیانا:😒🙄
پانیذ:دیانا بخدا اگه بگی نه...
دیانا:هوففف باشه برید بخرید
مهدیس:بیا پرو کن
دیانا:نمیخوام
بلاخره خریدن
یه کت و شلوار آبی کمرنگ خداییش قشنگ بود
رفتیم تو کافه تا چیزی بخوریم
پانیذ:پایه این جرعت حقیقت بازی کنید؟
همه:اومممم
بطری رو چرخوندیم
نیکا باید از پانیذ میپرسید
نیکا:ج یا ح؟
پانیذ:ج
نیکا:خوب خوب خوب😈
داد بزن نیکا خرتم
پانیذ:آدم باشششش
نیکا:بدووووو
پانیذ:نمیگم
نیکا:پس باید بری به اون مرده درخواست بدی!
پانیذ:هوفففف
پانیذ:نیکاااااا خرتممممم😒
نیکا:آفریننننن🤣
دوباره بطری چرخوندم منو مهدیس
دیانا:ج یا ح؟
مهدیس:ح
دیانا:تاحالا عاشق شدی؟
مهدیس:عااا آره
نیکا:جوووون بگو اون آقای بدبخت کیه؟
مهدیس:اعععع از خداشم باشه
دیانا:حالا کیه؟😬
مهدیس:پسرعموت
مهشاد:ارسلاااااان؟؟؟؟
مهدیس:آره
دیانا:انگار یه سطل آب یخ خالی کردن رو سرم میخواستم بگیرم جرش بدمممم اصن! به من چه؟؟؟ چرا چندوقته دارم بهش فکر میکنم چرا از مغزم نمیره بیرون
جمع ترک کردمو رفتم دستشویی که مهشاد اومد دنبالم
مهشاد:دیانا
دیانا:جونم؟ (بغض)
۱.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.