سیاه چاله
پارت 9
#آترین(یا همان لونا)
هدیه بیهوش بود و همش بخاطر اونا بود من هیچ وقت نیومدم تمرین های به این سختی رو بهشون بدم پاشدم رفتم بیرون اصلا من بزنم سیم اخر دیگه تماممممم رفتم اتاق بدون در زدن اتاق استراحت شون رو باز کردم دیدم دارن کار میکنن خیلی مغزم هنگ کرده بود.
من:یااااا مگه ما رباتیم هان
جین:چیه مگه چیشده فق بخاطر این تمرین های کوچولو اینجوری شده
من:کچولو هان ولی این کچولو نبود 50 تا دراز و نشست کمه؟
نامجون:اوو ولی شما زیر نظر ما هستین و ما هرجور دلمون بخواد رفتار میکنیم.
من:هه اوکی پس اینجوریه امشب ما خیلی دیر میایم کمپانی.
نامجون:چرا اونوقت.
من:به شما مربوط نیست سونبه نامجون نمیدونم تو لیدر ولی از همه شون کم عقل تر هه
نامجون:ببین دختر .....نذار دهنم باز بشه اوکی؟
من:باز بشه په غلطی میکنی؟فش میدی هه من تو کشور خودم تا دلت بخواد فش خوردم و فش دادم پس از تو اصلا نمیترسم
جین:میشه بس کنید
من:اوکی اقای جین ورلد واید هندسام.
رفتم بیرون رفتم اتاق خودمون
من:بچها امشب میریم بیرون من میرم اجازه میگریم
مهشید:دوباره میخوای چیکار کنی.
من:فق صبر کن ببین چیکار شون میکنم کاری میکنم سرزنش بشن هه..
رفتم اتاق رییس و در زدم رفتم داخل
من:اجازست بیام داخل
رییس:بله بفرماید
رفتم داخل وقتی من و دید بلند شد و با لبخند نگام کرد.
رییس:بفرما چی میخوای
من:رییس میشه از تون بخوام اجازه بدید بریم بیرون با دخترا چون میخوایم بهتر سئول رو بشناسیم .
رییس:او باشه حتما ولی هروقت خواستید برگرید زنگ بزنید
من:چشم مرسی رییس زود برمیگردیم
رفتم بیرون و شروع کردم به قر دادن داشتم قر میدادم و اهنگ میخوندم(اهنگ دلی در سینه ات داری که سنگه😂اهنگ مورد علاقم)
رفتم سمت اتاق
من:جیغغغغغغغغغغغغ
زهرا:یا خدا چی شده
من:اجازه داد کارمممم حله
ماه:چه چیزی زیر اون سرته انگار خود کرمی
زنگ زدم به فرد مورد نظر و قرار و تعین کردم و با دخترا شروع کردیم به لباس عوض کردن من یه شلوارک کرمی با کت کرمی پوشیدم که پاهای بلند و کشیدم رو به نمایش میزاشت (مال دخترارو عکس میزارم)
به هم نگاه کردیم و شروع کردیم به خندیدن
من:بچهاا ماشلا خیلی سکسی شدین بزنم به تخته
یسنا:از اولم بودیم
من:بعله و الانم هستیم
............
رفتیم داخل و کت هامون رو در اوردیم و دادیم دست مرد دم در چون کلوب بودیم بدون این که رفتار خودمون رو عوض کنیم رفتیم داخل داشتم چشم هام رو میچرخوندم و کسی میخواستم رو پیدا کردم رفتم سمت شون شروع کردیم به حرف زدن و خوش و بش ......
ادامه دارد....
#دخترونه #پست_جدید
#آترین(یا همان لونا)
هدیه بیهوش بود و همش بخاطر اونا بود من هیچ وقت نیومدم تمرین های به این سختی رو بهشون بدم پاشدم رفتم بیرون اصلا من بزنم سیم اخر دیگه تماممممم رفتم اتاق بدون در زدن اتاق استراحت شون رو باز کردم دیدم دارن کار میکنن خیلی مغزم هنگ کرده بود.
من:یااااا مگه ما رباتیم هان
جین:چیه مگه چیشده فق بخاطر این تمرین های کوچولو اینجوری شده
من:کچولو هان ولی این کچولو نبود 50 تا دراز و نشست کمه؟
نامجون:اوو ولی شما زیر نظر ما هستین و ما هرجور دلمون بخواد رفتار میکنیم.
من:هه اوکی پس اینجوریه امشب ما خیلی دیر میایم کمپانی.
نامجون:چرا اونوقت.
من:به شما مربوط نیست سونبه نامجون نمیدونم تو لیدر ولی از همه شون کم عقل تر هه
نامجون:ببین دختر .....نذار دهنم باز بشه اوکی؟
من:باز بشه په غلطی میکنی؟فش میدی هه من تو کشور خودم تا دلت بخواد فش خوردم و فش دادم پس از تو اصلا نمیترسم
جین:میشه بس کنید
من:اوکی اقای جین ورلد واید هندسام.
رفتم بیرون رفتم اتاق خودمون
من:بچها امشب میریم بیرون من میرم اجازه میگریم
مهشید:دوباره میخوای چیکار کنی.
من:فق صبر کن ببین چیکار شون میکنم کاری میکنم سرزنش بشن هه..
رفتم اتاق رییس و در زدم رفتم داخل
من:اجازست بیام داخل
رییس:بله بفرماید
رفتم داخل وقتی من و دید بلند شد و با لبخند نگام کرد.
رییس:بفرما چی میخوای
من:رییس میشه از تون بخوام اجازه بدید بریم بیرون با دخترا چون میخوایم بهتر سئول رو بشناسیم .
رییس:او باشه حتما ولی هروقت خواستید برگرید زنگ بزنید
من:چشم مرسی رییس زود برمیگردیم
رفتم بیرون و شروع کردم به قر دادن داشتم قر میدادم و اهنگ میخوندم(اهنگ دلی در سینه ات داری که سنگه😂اهنگ مورد علاقم)
رفتم سمت اتاق
من:جیغغغغغغغغغغغغ
زهرا:یا خدا چی شده
من:اجازه داد کارمممم حله
ماه:چه چیزی زیر اون سرته انگار خود کرمی
زنگ زدم به فرد مورد نظر و قرار و تعین کردم و با دخترا شروع کردیم به لباس عوض کردن من یه شلوارک کرمی با کت کرمی پوشیدم که پاهای بلند و کشیدم رو به نمایش میزاشت (مال دخترارو عکس میزارم)
به هم نگاه کردیم و شروع کردیم به خندیدن
من:بچهاا ماشلا خیلی سکسی شدین بزنم به تخته
یسنا:از اولم بودیم
من:بعله و الانم هستیم
............
رفتیم داخل و کت هامون رو در اوردیم و دادیم دست مرد دم در چون کلوب بودیم بدون این که رفتار خودمون رو عوض کنیم رفتیم داخل داشتم چشم هام رو میچرخوندم و کسی میخواستم رو پیدا کردم رفتم سمت شون شروع کردیم به حرف زدن و خوش و بش ......
ادامه دارد....
#دخترونه #پست_جدید
۱۴.۲k
۰۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.