و باز این منم همان که رو به روی آینه

و باز این منم ، همان ، که رو به روی آینه

نسشته و گره زده ، نگاه توی آینه


منم کسی که ناگهان ، ترک ترک شکسته شد

دلش به سنگی از دل بهانه جوی آینه


هزار تکه می شود دلم ، ولی هنوز هم

شده ست بند قلب من به تار موی آینه


میان من و ... بارها حصار چیده اند ، باز

پرنده وار می پرد دلم به سوی آینه


و ماه را میان یک قفس کشیده ام ، خودم

طلوع می کنم شب از نسیم بوی آینه


تو حس ناب واژه ای ، به وسعت دوباره گی

دوباره غرق می شوم در آرزوی آینه


به نام عاشقی به من هزار قصه هدیه کن

جواب (( های )) خواب من ، تو باش (( هوی )) آینه


به سمت مرگ می روم ، نفس که کم می آورم

نفس نمی کشد دلم جز از گلوی آینه


شبم رکود می کند و من هنوز هم همان

برهنه ام که زل زدم به عکس توی آینه !
دیدگاه ها (۴۸۸)

من از بیراهه ها هستممرا در قصه پیدا کندرونِ هر چه آشفتستکنار...

دلواپسم این روزها از بابت چشمَمتنگ آمده هر ثانیه در ساعت چشم...

ماه می افتد به دریا، آب بالا می رودتا که گیرد در بغل این ماه...

گویی این حوالی...ردی از تو پیداست...خیره به سوی تو...با بوی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط