من از بیراهه ها هستم

من از بیراهه ها هستم
مرا در قصه پیدا کن
درونِ هر چه آشفتست
کنارِ هر سیه چالی که در ذهنِ تو بنهفتست
مرا آن لحظه پیدا کن
که من ها گم شود در من
جدا از گردشِ بی وقفه ی دوران
بسانِ هاله ی کم سوی یک روزن
نه آشوبی نه بیدادی
نه محتاجم به فریادی
دلم در انحصارِ سرگرانی ها
فقط یک واژه وصفِ من شد ، آزادی
من از بیراهه ها هستم
و آگاهانه از جلدم به سوی سایه ها جَستم
به هر سو می رود دستم
به جز تزویر و بیزاری
مپرس از من چرا می سوزی و دم بر نمی آری
چه مسروری چه بیماری
برو حالی مجوی از من
که درهای قضاوت را
به روی تندی افکارِ تو بستم
و چون برگِ سفیدِ سبز اندیشی
به دور از روشنی رستم
من از بیراهه ها هستم
دیدگاه ها (۱۲۶)

دلواپسم این روزها از بابت چشمَمتنگ آمده هر ثانیه در ساعت چشم...

باز هم دل تنگِ روزِ کـــــــــودکی هایم شدم غرق در لبخــند و...

و باز این منم ، همان ، که رو به روی آینهنسشته و گره زده ، نگ...

ماه می افتد به دریا، آب بالا می رودتا که گیرد در بغل این ماه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط