Crazy Silence....
Crazy Silence....
پارت یازدهم
________________
حدود پنج ماهی از روزی که بکهیون اومده بود سئول گذشته بود و الان دوباره برگشته بود آلمان ....قرار بود با شرکت ها رفت و آمد داشته باشه و الان داره این کار رو انجام میده....راستی یادتونه قرار بود ا.ت به جیهوپ فقط نزدیک بشه؟!....
کلید خونه رو تو در انداخت بعد از چرخوندش در خونه رو باز کرد سه روزی بود یک دم داخل دفترش بود و همه بچه ها خسته برگشته بودن....با بوی شیرینی کوکی که به مشامش خورد نفس عمیقی کشید....در قفل بود کی اومده بود داخل ؟!
کمی جلوتر رفت که با دیدن جیهوپ داخل آشپزخونه نفسی کشید....فکرش کجا ها رفته بود....
ات:سلام هوپییی....اینجا چیکار میکنی؟؟
جیهوپ با صدای ا.ت برگشت با دیدن ا.ت دست هایش رو به معنی بیا بغلم باز کرد ....ا.ت سریع سمت جیهوپ رفت و بغلش کرد....
_از جونگکوک شنیدم میخواین بیاین خونه هاتون گفتم یکم برات کوکی تلخ درست کنم
ات:ممنون هوپیی....
کنار هم جلو تلویزیون نشسته بودند و باهم در مورد این چند روزی که از هم دور بودن حرف میزدن
_خیلی دلم برات تنگ شده بود ا.ت
ات:منم ...ولی خب الان حداقل یک هفته پیش همیم....
_راستی ....اون مرد X چیشد؟! پیدا کردینش؟!
ات:نه ولی یه دونه مدرک ازش پیدا کردیم ....تو صحنه آخرین قتلش انگار مقتول باهاش درگیر شده بود و ما تونستیم یه تار مو از این مرد X رو پیدا کنیم
_چی؟!...الان کجاست ؟!
ات:فعلا تو دفتر منه تا فردا که بفرستمش آزمایشگاه و کارمون راحت تر بشه ...
_آ،آها...
ات:خوبی؟!
_آره ولی من الان یادم اومد باید میرفتم دنبال دوستم
ات:ساعت ۱۱ شب؟!
_آره فرودگاه پروازش نیم ساعت دیگه میشینه من باید برم ....
ات:منم باهات بیام...
جیهوپ سر ا.ت رو آروم بوسید....
_نه عزیزم تو الان خسته ایی...فردا صبح دعوتش میکنم بیاد اینجا
ات:باشه برو پس...
جیهوپ از خونه بیرون رفت و وارد خونه خودش شد بعد از برداشتن سوییچ ماشین و لباس مورد نظرش وارد پارکینگ خونه شد و با ماشین رفت بیرون ....در حین رانندگی تماسی با دوست صمیمیش برقرار کرد...
@سلام هیونگگگ...
_جیمین الان وقتش نیست....میخوام دوربین های یه جا رو برام هک کنی...
@این وقت شب؟!...هیونگ بهت گفتم تا وقتی که دست از این کارات برنداشتی از من چیزی نخوا....
ادامه کامنت
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#J_HOPE
پارت یازدهم
________________
حدود پنج ماهی از روزی که بکهیون اومده بود سئول گذشته بود و الان دوباره برگشته بود آلمان ....قرار بود با شرکت ها رفت و آمد داشته باشه و الان داره این کار رو انجام میده....راستی یادتونه قرار بود ا.ت به جیهوپ فقط نزدیک بشه؟!....
کلید خونه رو تو در انداخت بعد از چرخوندش در خونه رو باز کرد سه روزی بود یک دم داخل دفترش بود و همه بچه ها خسته برگشته بودن....با بوی شیرینی کوکی که به مشامش خورد نفس عمیقی کشید....در قفل بود کی اومده بود داخل ؟!
کمی جلوتر رفت که با دیدن جیهوپ داخل آشپزخونه نفسی کشید....فکرش کجا ها رفته بود....
ات:سلام هوپییی....اینجا چیکار میکنی؟؟
جیهوپ با صدای ا.ت برگشت با دیدن ا.ت دست هایش رو به معنی بیا بغلم باز کرد ....ا.ت سریع سمت جیهوپ رفت و بغلش کرد....
_از جونگکوک شنیدم میخواین بیاین خونه هاتون گفتم یکم برات کوکی تلخ درست کنم
ات:ممنون هوپیی....
کنار هم جلو تلویزیون نشسته بودند و باهم در مورد این چند روزی که از هم دور بودن حرف میزدن
_خیلی دلم برات تنگ شده بود ا.ت
ات:منم ...ولی خب الان حداقل یک هفته پیش همیم....
_راستی ....اون مرد X چیشد؟! پیدا کردینش؟!
ات:نه ولی یه دونه مدرک ازش پیدا کردیم ....تو صحنه آخرین قتلش انگار مقتول باهاش درگیر شده بود و ما تونستیم یه تار مو از این مرد X رو پیدا کنیم
_چی؟!...الان کجاست ؟!
ات:فعلا تو دفتر منه تا فردا که بفرستمش آزمایشگاه و کارمون راحت تر بشه ...
_آ،آها...
ات:خوبی؟!
_آره ولی من الان یادم اومد باید میرفتم دنبال دوستم
ات:ساعت ۱۱ شب؟!
_آره فرودگاه پروازش نیم ساعت دیگه میشینه من باید برم ....
ات:منم باهات بیام...
جیهوپ سر ا.ت رو آروم بوسید....
_نه عزیزم تو الان خسته ایی...فردا صبح دعوتش میکنم بیاد اینجا
ات:باشه برو پس...
جیهوپ از خونه بیرون رفت و وارد خونه خودش شد بعد از برداشتن سوییچ ماشین و لباس مورد نظرش وارد پارکینگ خونه شد و با ماشین رفت بیرون ....در حین رانندگی تماسی با دوست صمیمیش برقرار کرد...
@سلام هیونگگگ...
_جیمین الان وقتش نیست....میخوام دوربین های یه جا رو برام هک کنی...
@این وقت شب؟!...هیونگ بهت گفتم تا وقتی که دست از این کارات برنداشتی از من چیزی نخوا....
ادامه کامنت
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#J_HOPE
۳۳۵
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.