Crazy Silence...
Crazy Silence...
پارت دهم
____________________
&یعنی چی همسایه کناری با من ا.ت؟!....حتی فکرشم نکن بزارم با اون رفت و آمد کنی....
ات:یونگیا....ما مجبوریم و وقتی مجبور باشیم همه کار میکنیم ....من امروز بعدازظهر کارم رو شروع میکنم....
ویو بعدازظهر
آروم شیرنی ها رو از تو فر در آورد ...یکم روشون رو شکلات و اسمارتیز ریخت و روی یه ظرف گذاشت....سمتت در رفت و از خونه بیرون شد ....روبرو در همسایه جدیدش جیهوپ وایستاد....استرس داشت ولی بازم آروم در زد ....
بعد گذشت چند ثانیه در باز شد و قامت جیهوپ پشت چهارچوب در نمایان شد....با موهای کمی ژولیده ....
ات:اهم....سلام...
_امر؟!باز کجای خونت خراب شده؟!
ات:ه،هیچ جا....
_پس چی میگی؟!
ات:برات شیرینی آوردم ....
_برای من؟!....یا خدا(آروم و زیر لب)....
ات:آره....آخه شیرینی درست کرده بودم یکم بوش پیچید گفتم شاید هوس کنی....
_مگه حا،مل،م که بوی شیرینی بخوره بهم هوس کنم .....
ات:خب نخوا....انقدر حاظر جوابی نداره....
ا.ت خواست برگرده که جیهوپ سریع دستش رو گرفت....
_باشه حالا چرا آنقدر زود بهت برمیخوره....
ظرف شیرینی رو گرفت و یه دونه گذاشت تو دهنش....
_بیا داخل تا ظرف رو برگردونم ....
ات: نمیخواد راحتم....
_خب بمون تا یخ بزنی تو سرما....
جیهوپ برگشت و وارد خونه شد
سمت آشپزخونه رفت و بعد از دو دقیقه با ظرف خالی برگشت که با ا.تی کن روی مبل نشسته بود مواجه شد...
_چیشد اومدی داخل...
ات:سرد بود....قهوه داری؟!
_خب برو خونتون قهوه بخور...
ات:تموم کردم...داری؟!
_وایستا درست میکنم ....
بعد ده دقیقه جیهوپ اومد با یه سینی و دو تا قهوه ...
ات:خونه قشنگی داری ....رنگ قرمز رو دوست داری نه؟!
_برای چی؟!
ات:آخه وسیله هات مشکی و قرمزند....
_اره رنگ مورد علاقمه....قهوه تو بخور و برو...
ات:حالا چرا آنقدر بد اخلاق...
_ببخشید بانو....حالا میشه بخوری و بری؟!
ا.ت قهوه رو گذاشت روی میز....
ات:میرم...
_خب مرض داشتی گفتی قهوه درست کنم؟!
ات: ممنون دیگه خداحافظ....
ا.ت بلند شد و ظرف شیرینی رو گرفت و رفت....جیهوپ تکیه ایی به مبل داد ...
_روانی بود....
نگاهی به لیوان قهوه انداخت ....رد رژ لب ا.ت دور لیوان افتاده بود....
تک خنده ای کرد...
بلند شد و لیوان ها رو داخل سینک ظرفشویی گذاشت و شروع به شستنشون کرد....
ویو ا.ت
بکهیون@:خب چیشد؟!
ات:بابا این پسر برج زهرمار میمونه ...
@اذیتت کرد ؟!
ات:نه ...خیلی حاظر جواب بود....به یونگی چیزی نگی هاا...
@نه بابا خیالت راحت....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#fake#J_HOPE#HOSOK
پارت دهم
____________________
&یعنی چی همسایه کناری با من ا.ت؟!....حتی فکرشم نکن بزارم با اون رفت و آمد کنی....
ات:یونگیا....ما مجبوریم و وقتی مجبور باشیم همه کار میکنیم ....من امروز بعدازظهر کارم رو شروع میکنم....
ویو بعدازظهر
آروم شیرنی ها رو از تو فر در آورد ...یکم روشون رو شکلات و اسمارتیز ریخت و روی یه ظرف گذاشت....سمتت در رفت و از خونه بیرون شد ....روبرو در همسایه جدیدش جیهوپ وایستاد....استرس داشت ولی بازم آروم در زد ....
بعد گذشت چند ثانیه در باز شد و قامت جیهوپ پشت چهارچوب در نمایان شد....با موهای کمی ژولیده ....
ات:اهم....سلام...
_امر؟!باز کجای خونت خراب شده؟!
ات:ه،هیچ جا....
_پس چی میگی؟!
ات:برات شیرینی آوردم ....
_برای من؟!....یا خدا(آروم و زیر لب)....
ات:آره....آخه شیرینی درست کرده بودم یکم بوش پیچید گفتم شاید هوس کنی....
_مگه حا،مل،م که بوی شیرینی بخوره بهم هوس کنم .....
ات:خب نخوا....انقدر حاظر جوابی نداره....
ا.ت خواست برگرده که جیهوپ سریع دستش رو گرفت....
_باشه حالا چرا آنقدر زود بهت برمیخوره....
ظرف شیرینی رو گرفت و یه دونه گذاشت تو دهنش....
_بیا داخل تا ظرف رو برگردونم ....
ات: نمیخواد راحتم....
_خب بمون تا یخ بزنی تو سرما....
جیهوپ برگشت و وارد خونه شد
سمت آشپزخونه رفت و بعد از دو دقیقه با ظرف خالی برگشت که با ا.تی کن روی مبل نشسته بود مواجه شد...
_چیشد اومدی داخل...
ات:سرد بود....قهوه داری؟!
_خب برو خونتون قهوه بخور...
ات:تموم کردم...داری؟!
_وایستا درست میکنم ....
بعد ده دقیقه جیهوپ اومد با یه سینی و دو تا قهوه ...
ات:خونه قشنگی داری ....رنگ قرمز رو دوست داری نه؟!
_برای چی؟!
ات:آخه وسیله هات مشکی و قرمزند....
_اره رنگ مورد علاقمه....قهوه تو بخور و برو...
ات:حالا چرا آنقدر بد اخلاق...
_ببخشید بانو....حالا میشه بخوری و بری؟!
ا.ت قهوه رو گذاشت روی میز....
ات:میرم...
_خب مرض داشتی گفتی قهوه درست کنم؟!
ات: ممنون دیگه خداحافظ....
ا.ت بلند شد و ظرف شیرینی رو گرفت و رفت....جیهوپ تکیه ایی به مبل داد ...
_روانی بود....
نگاهی به لیوان قهوه انداخت ....رد رژ لب ا.ت دور لیوان افتاده بود....
تک خنده ای کرد...
بلند شد و لیوان ها رو داخل سینک ظرفشویی گذاشت و شروع به شستنشون کرد....
ویو ا.ت
بکهیون@:خب چیشد؟!
ات:بابا این پسر برج زهرمار میمونه ...
@اذیتت کرد ؟!
ات:نه ...خیلی حاظر جواب بود....به یونگی چیزی نگی هاا...
@نه بابا خیالت راحت....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#fake#J_HOPE#HOSOK
۷.۲k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.