دانش آموز جدید پارت ۲۶

پارت۲۶

پدرم عصبی تر از قبل گفت
+ ادامه بده
= ازم خواست که اول با شما درمیون بزارم و ازتون چیزی رو مخفی نکنم...
یونگی از حالت خجالت در اومد و جدی حرف آخرش رو زد
= من یونگ هوا رو دوست دارم و اون رو ازتون خواستگاری میکنم
مینسو و جانگ از توی راهرو مارو دید میزدن...سکوت سنگینی بینمون بود...هر لحظه ممکن
بود پدرم بگه نه و ی بالیی سر یونگی بیاره و این فکرا باعث میشد بخوام همینجا گریه
کنم...سرم پایین بود و نمتونستم بفهمم پدرم االن چه احساسی داره...یک لحظه...خیلی
یهویی و اتفاقی...با لحن مهربونی که اصالً توی موقعیت انتظارشو نداشتم گفت
+ تو هم دوسش داری؟
سرمو آوردم باال و با ناامیدی نگاش کردم
+ دوسش داری؟

ون لحظه...این لحن واقعاً از مین آن جی بعید بود. این پدری که منو بزرگ کرده بود منو
برای چنین لحظاتی پیشاپیش تهدید کرده بود و االن...نظر خودمو میخواست؟ من از سر این
مسئله هیوال ساخته بودم. ی هیوالی بزرگ که قراره تمام عمرم رو به باد بده. ولی اینطوری
نبود و فقط تفکرات بیجا و غیر عقالنی من بو
با یکم خجالت و پشیمونی که فکر کنم از دید همه پنهون مونده بود سرمو به نشونه ی
تایید تکون دادم و دوباره به چاییم زل زدم. بابا با لحن اروم و پدرانه ای که هیچ وقت هیچ
وقت ازش نشنیده بودم گفت
+ خب...حاال که دخترم تاییدت میکنه....بعد از اینکه به سن قانونی رسید....میتونید با هم
ازدواج کنید...ولی قبلش حق ندارید هیچ کاری انجام بدید
واقعاً توی اون لحظه اصالً انتظار نداشتم همچین حرفی بزنه...پدرم از جاش بلند شد و رفت
سمت اتاقش...منم به رفتنش نگاه کردم...یهو یونگی منو از پش بغلم کرد و چونشو گزاشت
روی شونم
= گفتم همه چی رو درست میکنم
+ جدی جدی بابام قبول کرد؟
دیدگاه ها (۰)

دانش آموز جدید پارت ۲۷

دانش آموز جدید پارت ۲۸

دانش آموز جدید پارت ۲۵

دانش آموز جدید پارت۲۳

black flower(p,220)

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

Part 15نایون با خجالتی که نمی‌دونست چرا انقدر بی‌دلیل وجودشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط