دانش آموز جدید پارت ۲۵

پارت۲۵
صورتم رو از صورتش زیاد فاصله ندادم. دوتامون نفس نفس میزدیم...و نفس هامون روی
صورتمون فرود میومد و میرقصید. آروم گفتم
_ واقعاً...دوسم داری؟ یا فقط میخوای ازم استفاده کنی؟
از این حرفی که زدم...یکم ناراحت شدم و ی بغض کوچولو توی گلم به وجود اومد.
ناخوداگاه اشک توی چشمام جمع شد....اگه واقعاً هدفش این باشه چی؟
= چطوری ثابتش کنم؟
_ به بابام بگو...همه چیز رو بدون پنهان کردن بگو...به همه بگو
تنها راه ثابت کردنش همین بود...اگر واقعاً عاشقم بود و هیچ فکر شومی نداشت...پس برای
برمال شدن این اتفاق نباید هیچ ترسی داشته باشه
=اگر قبول نکرد چی؟
_خودم بهش ثابت میکنم
=انقدر مشتاقی؟
_صد برابر بیشتر از تو...مین یونگی...
+ خب چیزی شده که انقدر عجله داشتید منو ببینید؟
دو هفته از اون ماجرا گذشته بود و منو یونگی چیزی از خودمون بعد از اون شب بروز
ندادیم و به روال عادی هر روزمون ادامه دادیم که پدرم چیزی نفهمه...امروز هم توی
مدرسه قرار گذاشته بودیم امشب همه چیز رو به پدرم بگیم
= آقای مین...میتونم دخترتون رو ازتون خواستگاری کنم؟
+ بله؟
و بعد به من نگاه کرد. من سرمو انداخته بودم پایین و به چایی که مینسو برامون گذاشته بود
خیره شده بودم
پدرم ی لحظه اخماش رفت توی هم و خیلی جدی گفت
+ بین شما دوتا اتفاقی افتاده؟
= شبِ.... 1 فوریه...من یونگ هوا اعتراف کردم و....من بوسیدمش....و....ازم خواست که من
همه چیز رو براتون توضیح بدم
دیدگاه ها (۰)

دانش آموز جدید پارت ۲۶

دانش آموز جدید پارت ۲۷

دانش آموز جدید پارت۲۳

دانش آموز جدید پارت ۲۲

#Gentlemans_husband#Season_two#part_238نوچ نوچی کردو شروع کر...

پارت ۹۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط