دخترباغبان

#دختر_باغبان🌱

#پارت_14

ــ می‌دونی که از این یه بعد باید اینجا وایستی.

+آره میدونم.
میتونم برم وسایلم رو جمع کنم.

ــ باشه برو

+از عمارت خارج شدم و به سمت خونمون رفتم.
دیدم جیهوپ سرش پایینه .

+جیهوپااا

&جانم.

+داری گریه می‌کنی.

&نه.

+نگران نباش من چیزیم نمی‌شه.

& مطمئن باشم

+آره

وسایلم رو جمع کردم واز بابا وجیهوپ خداحافظی کردم ورفتم توی عمارت.

+آهای کسی اینجا نیست.

$من هستم.

+الان باید برم کجا؟

$من نمی‌دونم برو طبقه بالا یه اتاق بادر مشکی از اربابت بپرس.

+باشه.

تق تق

ــ بیا تو

+ارباب من باید وسایلم رو بذارم کجا؟

ــ توی اتاق من.

+برای چی؟

ــ ازاین به بعد همین جا می‌خوابی.

+اما شما....

ــ اشکالی ندارد وسایلت رو بذار.

+باشه.
روی تخت نشستم حوصلم سر رفته بود اونم روی میز کارش داشت برگه هارو همینطور امضاء میکرد.

+چشام یهو کم کم گرم شد.......


ادامه دارد.............🌱
دیدگاه ها (۰)

#دختر_باغبان 🌱#پارت_15+با خوردن نور لامپ توی اتاق کم‌کم بیدا...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_16+ولی من می‌خوام برم بیرون حوصلم سر رفت...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_13ویو ا/تیه روز میگذره که بهمون گفت میخو...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_12خدمتکار:منظورتون چیه ارباب ما سالهاست ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط