=چه اتفاقی افتاده؟
=چه اتفاقی افتاده؟
™چند شب پیش شبی که برام جونگ کوک مهمونی گرفت اومدیم خونه نزدیکای ساعت ۴ اینا همش داشت تو بالکن با خودش حرف میزد
فلش بک به سب مهمون
_انقدر ذهنم درگیر حرف ا. ت بود که رفتم سمت بالکن و داشتم با خودم حرف میزدم
_این دختره چجوری به خودش جرعت داده عاشقم شه ا. ت؟؟؟
_چجورب اخه با اون سن نیم وجبیش
البته ممکنه برای سن نوجوانیشم باشه تو این سن ازین اتفاقا میوفته ولی اگه نتونه مهارش کنه برخورد خیلیییی بده باهاش میکنم نفهم برگشته میگه کاترین هرزس خودم توی بار دیدم
اوففففف اصن بیخیالش میرم میخابم
پایان فلش بک......
=که این طور پس این جوریا بوده پس اون تورو قبلا موقعه هرزگی توی بار دیده!؟
™آره دیگه بدبخت شدم رفت ولی خوبه که جونگ کوک باور نکرد
=ببین حواستو جمع کن ممکنه ازین به بعد اون دختره ا. ت سعی کنه مدرک از تو جمع کنه حواست باشه موقعی که میری بیرون بینی دنباله یانه
™باشه
راستی چه خبر از ویما؟ موقعی که اومدم تو خونشون اون شب با چمدون گذاشت رفت؟
=ریس گفت که ویما باید اونو عاشق خودش کنه و پول و مال جونگ کوکو بکشه بالا ولی نتونست و باید به هر بهونه ای اونجا ور ترک میکرد تا جلوی دست و پای تو نباشه
™واااا این چه حرفی اگه اون میبود من راحت تر میتونستم کارامو انجام بدم
=نچ نچ مث اینکه نفهمیدی اون تقویم ماموریتش شکست خورد و عاشق جونگ کوک شد برا همین باید میرفت
™اها که این طور پس
نویسنده:بچه ها لازمه اینجا بگم که جونگ کوک یکی از سهام دارای شرکتش میخاد هر جوری شده جونگ کوکو بکشه پایین و خودش بشه رئیس شرکت برا همین کسانی رو عوض کرد تا بتونن با بالا کشیدن مال کوک و بعد گرفتن همه ی مال و اموالش از اون اونو بکشن پایین برا همین اول از نزدیک ترین فرد خونوادشون یعنی ویما سو استفاده کرد از طریق پول و ویما شکست خورد و کاترین رو اورد رو کار
+از همه ی حرفاشون فیلم گرفتم ولی خیلی بد شدددد این دختره فهمیده که من عاشق جونگ کوکممممم
دیگه داشتن میومدن بیرون که پسره گفت
=یه سوال ا. ت چه کاره ی کوکه؟
™نوه اش
=اوه اوه پس حواستو کاملا جمع کن!
™باشه
+دیگه دوییدم رفتم یه ماشین گرفتمو رفتم سمت خونه
نویسنده :بچه ها اینو یادم رف بگم این پسره دستیار همون یکی از سهام دارای شرکت کوکه که اسم اون سهام داره جوانگ و همین طور این پسره عشق واقعی کاترینه
+قبل از اینکه کاترین برسه رفتم ازدر پشتی تو خونه و رفتم تو اتاقم میخاستم امشب سر شام همچیو به جونگ کوک بگم
رفتم تو اتاقم داشتم باز به عکسه خوب نگاه میکردم که از پشتم صدای......
™چند شب پیش شبی که برام جونگ کوک مهمونی گرفت اومدیم خونه نزدیکای ساعت ۴ اینا همش داشت تو بالکن با خودش حرف میزد
فلش بک به سب مهمون
_انقدر ذهنم درگیر حرف ا. ت بود که رفتم سمت بالکن و داشتم با خودم حرف میزدم
_این دختره چجوری به خودش جرعت داده عاشقم شه ا. ت؟؟؟
_چجورب اخه با اون سن نیم وجبیش
البته ممکنه برای سن نوجوانیشم باشه تو این سن ازین اتفاقا میوفته ولی اگه نتونه مهارش کنه برخورد خیلیییی بده باهاش میکنم نفهم برگشته میگه کاترین هرزس خودم توی بار دیدم
اوففففف اصن بیخیالش میرم میخابم
پایان فلش بک......
=که این طور پس این جوریا بوده پس اون تورو قبلا موقعه هرزگی توی بار دیده!؟
™آره دیگه بدبخت شدم رفت ولی خوبه که جونگ کوک باور نکرد
=ببین حواستو جمع کن ممکنه ازین به بعد اون دختره ا. ت سعی کنه مدرک از تو جمع کنه حواست باشه موقعی که میری بیرون بینی دنباله یانه
™باشه
راستی چه خبر از ویما؟ موقعی که اومدم تو خونشون اون شب با چمدون گذاشت رفت؟
=ریس گفت که ویما باید اونو عاشق خودش کنه و پول و مال جونگ کوکو بکشه بالا ولی نتونست و باید به هر بهونه ای اونجا ور ترک میکرد تا جلوی دست و پای تو نباشه
™واااا این چه حرفی اگه اون میبود من راحت تر میتونستم کارامو انجام بدم
=نچ نچ مث اینکه نفهمیدی اون تقویم ماموریتش شکست خورد و عاشق جونگ کوک شد برا همین باید میرفت
™اها که این طور پس
نویسنده:بچه ها لازمه اینجا بگم که جونگ کوک یکی از سهام دارای شرکتش میخاد هر جوری شده جونگ کوکو بکشه پایین و خودش بشه رئیس شرکت برا همین کسانی رو عوض کرد تا بتونن با بالا کشیدن مال کوک و بعد گرفتن همه ی مال و اموالش از اون اونو بکشن پایین برا همین اول از نزدیک ترین فرد خونوادشون یعنی ویما سو استفاده کرد از طریق پول و ویما شکست خورد و کاترین رو اورد رو کار
+از همه ی حرفاشون فیلم گرفتم ولی خیلی بد شدددد این دختره فهمیده که من عاشق جونگ کوکممممم
دیگه داشتن میومدن بیرون که پسره گفت
=یه سوال ا. ت چه کاره ی کوکه؟
™نوه اش
=اوه اوه پس حواستو کاملا جمع کن!
™باشه
+دیگه دوییدم رفتم یه ماشین گرفتمو رفتم سمت خونه
نویسنده :بچه ها اینو یادم رف بگم این پسره دستیار همون یکی از سهام دارای شرکت کوکه که اسم اون سهام داره جوانگ و همین طور این پسره عشق واقعی کاترینه
+قبل از اینکه کاترین برسه رفتم ازدر پشتی تو خونه و رفتم تو اتاقم میخاستم امشب سر شام همچیو به جونگ کوک بگم
رفتم تو اتاقم داشتم باز به عکسه خوب نگاه میکردم که از پشتم صدای......
۷.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲