+شب بخیر گفتم رفتم تو اتاقم که بخوابم
+شب بخیر گفتم رفتم تو اتاقم که بخوابم
جونگ کوک اومد تو
_منو ببین بفهمم کاری کنی بیچاره ای فهمیدی حالا هم حستو سرکوب کن منو دوست داری؟؟؟
+با بغض ته گلوم گفتم نه
_هه خوبه حالا هم گمشو بکپ
+رفتم خوابیدم تا فردا
ویو جونگ کوک
این دختره ا. ت اعصابمو رید بهش ولی الان فقط مهم کاترینه
رفتم پیشش دیدم تو اتاق خوابن پتورو روش کشیدم رفت پیشش بغلش کردم خوابیدم
فردا صبح:
سر صبحانه بودیم که خالم گفت
®خب پدر با کاترین جون کی ازدواج میکنی؟
_ماه دیگه
™جونگ کوک زود نیست؟
_نه عشقم حالا میبینی که زود نیست
+من فقط سرم پایین بود و داشتم از حسادت میمردم
ولی خب اون منو دوست نداره باید بیخیالش شم
نویسنده:قرار شد اونا شب برن بار و یکم خوش بگذرونن!
پرش زمانی شب ساعت 9
_خب دیگه بریم
+منم اماده شدم و همگی راه افتادیم ولی چون تو ماشین جا نشدیم مجبور شدم برم تو ماشین جونگ کوک
کاترین جلو بود منم عقب
و همش قوربون صدقه هم میرفتن
داشت حالم بهم میخورد و حسادت میکردم
که کاترین گفت
™ا. ت جانم عزیزم تو چند سالته
+ پونزده
™تا به حال عاشق شدی؟
+یه نگاه به جونگ کوک کردم و اونم از تو اینه منو نگاه کرد با اخم و برگشتم سمت کاترین گفتم نه عشق خیلی خطر ناگه قلبو میشکنه خورد میکنه
™شاید پلی همه ی عشقا این جوری نیست
پرش زمانی توی بار
+همه داشتن مست میکردن به غیر من البته ظرفیتشون بالا بود چیزیشون نمیشد
رفتم سمت دست شویی
وسط راه یه پسره دستمو کشید برد سمت اتاقای VIP داشتم سکته میکردم تقلا کردم ولم کنه نکرد بردمش تو اتاق
٬ بیبی امشب کال خودمی
+همش میومد سمتم هولش میدادم یه وجب تکون نمیخورد داشت سعی میکردم دست بزنه به سین. ه هام
ویو جونگ کوک
نمیدونم چرا حس نگرانی بدی داشتم
_من میرم نوشیدنی بگیرم بیام
دوییدم سمت بالا برم ببینم ا. ت کو
که تو دست شویی نبود رفتم جاهلی دیگرو نگاه کردم از سمت یکی از اتاقای VIP صدای داد میومد و فهمیدم ا. تس
با پا درو باز کردم دیدم یه یارو داره لباسشو از تنش در میاره گرفتمش گفتم به چه حقی به اموال من دست میزنی؟؟؟؟؟؟؟
و نشینم روش تا میخورد زدم تو دهنش
رفتم پیش ا.ن از ترس داشت گریه میکرد بغلش کردم
_تموم شد عزیزم گریه نکن
+برای چی اومدی من که برات مهم نیستم 😭
-اگه ازتمام بدم بیاد هنوز هم نومی
جونگ کوک اومد تو
_منو ببین بفهمم کاری کنی بیچاره ای فهمیدی حالا هم حستو سرکوب کن منو دوست داری؟؟؟
+با بغض ته گلوم گفتم نه
_هه خوبه حالا هم گمشو بکپ
+رفتم خوابیدم تا فردا
ویو جونگ کوک
این دختره ا. ت اعصابمو رید بهش ولی الان فقط مهم کاترینه
رفتم پیشش دیدم تو اتاق خوابن پتورو روش کشیدم رفت پیشش بغلش کردم خوابیدم
فردا صبح:
سر صبحانه بودیم که خالم گفت
®خب پدر با کاترین جون کی ازدواج میکنی؟
_ماه دیگه
™جونگ کوک زود نیست؟
_نه عشقم حالا میبینی که زود نیست
+من فقط سرم پایین بود و داشتم از حسادت میمردم
ولی خب اون منو دوست نداره باید بیخیالش شم
نویسنده:قرار شد اونا شب برن بار و یکم خوش بگذرونن!
پرش زمانی شب ساعت 9
_خب دیگه بریم
+منم اماده شدم و همگی راه افتادیم ولی چون تو ماشین جا نشدیم مجبور شدم برم تو ماشین جونگ کوک
کاترین جلو بود منم عقب
و همش قوربون صدقه هم میرفتن
داشت حالم بهم میخورد و حسادت میکردم
که کاترین گفت
™ا. ت جانم عزیزم تو چند سالته
+ پونزده
™تا به حال عاشق شدی؟
+یه نگاه به جونگ کوک کردم و اونم از تو اینه منو نگاه کرد با اخم و برگشتم سمت کاترین گفتم نه عشق خیلی خطر ناگه قلبو میشکنه خورد میکنه
™شاید پلی همه ی عشقا این جوری نیست
پرش زمانی توی بار
+همه داشتن مست میکردن به غیر من البته ظرفیتشون بالا بود چیزیشون نمیشد
رفتم سمت دست شویی
وسط راه یه پسره دستمو کشید برد سمت اتاقای VIP داشتم سکته میکردم تقلا کردم ولم کنه نکرد بردمش تو اتاق
٬ بیبی امشب کال خودمی
+همش میومد سمتم هولش میدادم یه وجب تکون نمیخورد داشت سعی میکردم دست بزنه به سین. ه هام
ویو جونگ کوک
نمیدونم چرا حس نگرانی بدی داشتم
_من میرم نوشیدنی بگیرم بیام
دوییدم سمت بالا برم ببینم ا. ت کو
که تو دست شویی نبود رفتم جاهلی دیگرو نگاه کردم از سمت یکی از اتاقای VIP صدای داد میومد و فهمیدم ا. تس
با پا درو باز کردم دیدم یه یارو داره لباسشو از تنش در میاره گرفتمش گفتم به چه حقی به اموال من دست میزنی؟؟؟؟؟؟؟
و نشینم روش تا میخورد زدم تو دهنش
رفتم پیش ا.ن از ترس داشت گریه میکرد بغلش کردم
_تموم شد عزیزم گریه نکن
+برای چی اومدی من که برات مهم نیستم 😭
-اگه ازتمام بدم بیاد هنوز هم نومی
۷.۲k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲