چیزای که خریده بودی رو گذاشتی خونه و به سمت دفتره ممانت ر
چیزای که خریده بودی رو گذاشتی خونه و به سمت دفتره ممانت رفتی
_مامییی..
÷بیا بشین
_چی موخای
÷خونه ی بزرگ کنارمون...
_عاره خبر دارم..
÷قراره بری تمیزش کنی
_اها....واتتتتتت....چیییییی...من چرا..مکه کارگر ندارییییی....
÷همه شون رفتن استراحت...
_خوب به من چهههههههه....ممان داری شوخی میکنی دیگه...من پشته تلفون باهاش خوشی کردممم تو جدی گرفتیییی
÷ارومممم حرف بزنننن کر شدم
_عیششش
÷ دختره گلم..
_من دختره گلت نیستممممم
÷دختره یکی یدونممممم
_ممان خرم نکن
÷اهعهع...باید بری این یه دستورههه
_دستورررر...به بچت دستور میدی.؟؟.....ممان تو منو میفرستی خونه ی یه غریبه...اونم یه پسر جوون...نمیگی به دخترت تجاوز میشه هاننن
÷اون اومد اینجا..خیلی محترم بود،اون بهم پیشنهاد پوله خیلی زیادی رو کرد برای تمیز کردنه خونش
_اوفففف ممانننن من هیچ وخت نمیرم اونجاااااا
شب:
فیلم رو قط کردمو لبتاب رو بستم....فردا باید برم تمیز کاری
اوففف از دسته ممانم...
هنوزم نمیتونستم اتفاق اون شبو فراموش کنم...یه برگه برداشتمو دوباره اتفاق اون شبو از اول نوشتم
رفت تو حیاط و برگه رو آتیش زدم،همون طوری که نور آتیش به صورتم میخور گفتم
_من..هیچ وخت شاهده کشته شدن کسی نبودم..اون..شب نودلو خریدمو برگشتم خونه
پارت۴
سره شرط بندی باختم🗿امشب عکس یکی از عضوه صورتمو باید پست کنم💔🔪روم نمیشهههههه
_مامییی..
÷بیا بشین
_چی موخای
÷خونه ی بزرگ کنارمون...
_عاره خبر دارم..
÷قراره بری تمیزش کنی
_اها....واتتتتتت....چیییییی...من چرا..مکه کارگر ندارییییی....
÷همه شون رفتن استراحت...
_خوب به من چهههههههه....ممان داری شوخی میکنی دیگه...من پشته تلفون باهاش خوشی کردممم تو جدی گرفتیییی
÷ارومممم حرف بزنننن کر شدم
_عیششش
÷ دختره گلم..
_من دختره گلت نیستممممم
÷دختره یکی یدونممممم
_ممان خرم نکن
÷اهعهع...باید بری این یه دستورههه
_دستورررر...به بچت دستور میدی.؟؟.....ممان تو منو میفرستی خونه ی یه غریبه...اونم یه پسر جوون...نمیگی به دخترت تجاوز میشه هاننن
÷اون اومد اینجا..خیلی محترم بود،اون بهم پیشنهاد پوله خیلی زیادی رو کرد برای تمیز کردنه خونش
_اوفففف ممانننن من هیچ وخت نمیرم اونجاااااا
شب:
فیلم رو قط کردمو لبتاب رو بستم....فردا باید برم تمیز کاری
اوففف از دسته ممانم...
هنوزم نمیتونستم اتفاق اون شبو فراموش کنم...یه برگه برداشتمو دوباره اتفاق اون شبو از اول نوشتم
رفت تو حیاط و برگه رو آتیش زدم،همون طوری که نور آتیش به صورتم میخور گفتم
_من..هیچ وخت شاهده کشته شدن کسی نبودم..اون..شب نودلو خریدمو برگشتم خونه
پارت۴
سره شرط بندی باختم🗿امشب عکس یکی از عضوه صورتمو باید پست کنم💔🔪روم نمیشهههههه
۷.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.