روی یه برگه اسم و آدرسم رو نوشتم و گذاشتم تو جیبم

روی یه برگه اسم و آدرسم رو نوشتم و گذاشتم تو جیبم.
دیگه به این روزگار اعتمادی نیست، هر لحظه امکان داره از زمین و آسمون یه چیز صاف بخوره تو سرت و همه حافظه ات رو از دست بدی و گم بشی.
تا وقتی که حافظه ات برنگشته اوضاع رو به راهه، اما همه چیز از وقتی شروع میشه که حافظه ات دوباره برمی گرده و میری سراغ چیزهایی که قبلا داشتی، میبینی دیگه خیلی از اون ها واسه تو نیستن!
توی یه رابطه عشقی هم گاهی وقت ها بین آدم ها هیچ مشکلی پیش نمی آد، فقط یکیشون واسه مدتی می خواد از خود عشق و دوست داشتن دور باشه، یه چیزی تو مایه های همون از دست دادن حافظه!
تموم بدبختی ها هم از وقتی شروع میشه که طرف دوباره به عشق نیاز پیدا می کنه و میره سراغ کسی که قبلا داشته.

قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
#deep_feeling
دیدگاه ها (۳)

خسته ای کوفته ای، کلی فکر و خیال تو سرت پُره، سیری از زندگی ...

قدر آدمهائی که زود عصبی میشوند را بدانید! اینها همان لحظه دا...

امشب مراقب خودتون باشید ❤️بخوریدبپریدبخندینبنوشینعشق بدیدعکس...

راز آرامش و رضایت درونچند نفری که در جستجوی آرامش و رضایت در...

ات تو باتلاق ذهنی گیر کرده بود این اتفاق برای نمونه ۰۰۹ خیلی...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑ات: «خب خب خب… حالا که اوضاع...

دوپارتی تهیونگات ویو:دست تهیونگ رو روی کمرم حس کردم بدون این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط