(:Waiting for a way to escape and forget):
(:Waiting for a way to escape and forget):
پارت①①
«ساعت یازده و نیم شب فرودگاه فرانکفورت آلمان»
رزا:هوی رسیدیم بیدار شو
رامونا:باشه باشه
رزا:هنوز که خوابی بیدار شو
رامونا:.......
رزا:عه کوکی اینجاست!
رامونا:چی؟کوش؟
رزا:😂😂بیا اینم کوکی🍪
رامونا:مرض با بزرگترت درست رفتار کن
رزا:من از تو یک ماه بزرگترم باهوش
رامونا:هااااااا راست میگیا
رزا:آلزایمر داری دیگه قبول کن
رامونا:الان الویتت اینه که به من ثابت کنی که آلزایمر دارم یا اینکه که هتل پیدا کنیم
رزا:دییینگ قطعاً گزینه ی اول
رامونا:هه هه هه با نمک شب تو خیار شور خوابیدی
رزا:فکر کنم آره
رامونا:حیف ازت کوچیکترم وگرنه میزدم تو دهنت
رزا:نه اینکه الان نمیزنی
«فردا صبح هتل رومرز»
رزا:کوالا بیدار شو
رامونا:کوالا خودتی
رزا:کاش یه بار عین آدم بیدار میشدی این جزو آرزوهامه
رزا میزنه تو صورت رامونا
(زندگی من مثل رابطه ی رزا و راموناست من رزام خواهرم و دوستام رامونا هستن همش داریم همو میزنیم و باهم دعوا میکنیم ولی همو خیلی دوست داریم🥲😀😂🤦🏻♀️)
«حدوداً نیم ساعت بعد»
رامونا:من یه فکری دارم
رزا:چه فکری؟
رامونا:ما به کار نیاز داریم درسته؟
رزا:آره تو فکری براش داری
رامونا:آره دارم پدر کوک اینجا شرکت داره درسته؟
رزا:آره داره
رامونا:ما میتونیم بریم اونجا کار کنیم و میتونیم بگیم تو دختر رئیسی چون واقعاً هستی بابای کوکم نمیفهمه چون خودش به این شرکت سر نمیزنه فقط یک روز از سال هست که میاد ماهم اون روز رو مرخصی میگیریم یا جای دیگه کار کنیم
رزا:هویتمون چی؟
رامونا:تغییرش میدیم
رزا:خوبه فقط امیدوارم وقتی مثل پرفسور فکر میکنی مثل توکیو عمل نکنی
(نمیدونم که مانی هایست،خانه ی کاغذی و دزدی پول رو دیدید ″همه ی اینا اسم هاش هستن″ ولی اگر دیده باشید این جمله براتون آشناست آلوارو مورته ″بازیگر پرفسور″فکر کنم به عنوان کپشن یکی از پست هاش اینو نوشته بود″من تو زندگیم مثل پرفسور فکر می کنم ولی مثل توکیو عمل″ پرفسور خیلی عاقل بود ولی توکیو خیلی مودی تصمیم میگرفت و دنبال دعوا و درد سر بود😂)
پارت①①
«ساعت یازده و نیم شب فرودگاه فرانکفورت آلمان»
رزا:هوی رسیدیم بیدار شو
رامونا:باشه باشه
رزا:هنوز که خوابی بیدار شو
رامونا:.......
رزا:عه کوکی اینجاست!
رامونا:چی؟کوش؟
رزا:😂😂بیا اینم کوکی🍪
رامونا:مرض با بزرگترت درست رفتار کن
رزا:من از تو یک ماه بزرگترم باهوش
رامونا:هااااااا راست میگیا
رزا:آلزایمر داری دیگه قبول کن
رامونا:الان الویتت اینه که به من ثابت کنی که آلزایمر دارم یا اینکه که هتل پیدا کنیم
رزا:دییینگ قطعاً گزینه ی اول
رامونا:هه هه هه با نمک شب تو خیار شور خوابیدی
رزا:فکر کنم آره
رامونا:حیف ازت کوچیکترم وگرنه میزدم تو دهنت
رزا:نه اینکه الان نمیزنی
«فردا صبح هتل رومرز»
رزا:کوالا بیدار شو
رامونا:کوالا خودتی
رزا:کاش یه بار عین آدم بیدار میشدی این جزو آرزوهامه
رزا میزنه تو صورت رامونا
(زندگی من مثل رابطه ی رزا و راموناست من رزام خواهرم و دوستام رامونا هستن همش داریم همو میزنیم و باهم دعوا میکنیم ولی همو خیلی دوست داریم🥲😀😂🤦🏻♀️)
«حدوداً نیم ساعت بعد»
رامونا:من یه فکری دارم
رزا:چه فکری؟
رامونا:ما به کار نیاز داریم درسته؟
رزا:آره تو فکری براش داری
رامونا:آره دارم پدر کوک اینجا شرکت داره درسته؟
رزا:آره داره
رامونا:ما میتونیم بریم اونجا کار کنیم و میتونیم بگیم تو دختر رئیسی چون واقعاً هستی بابای کوکم نمیفهمه چون خودش به این شرکت سر نمیزنه فقط یک روز از سال هست که میاد ماهم اون روز رو مرخصی میگیریم یا جای دیگه کار کنیم
رزا:هویتمون چی؟
رامونا:تغییرش میدیم
رزا:خوبه فقط امیدوارم وقتی مثل پرفسور فکر میکنی مثل توکیو عمل نکنی
(نمیدونم که مانی هایست،خانه ی کاغذی و دزدی پول رو دیدید ″همه ی اینا اسم هاش هستن″ ولی اگر دیده باشید این جمله براتون آشناست آلوارو مورته ″بازیگر پرفسور″فکر کنم به عنوان کپشن یکی از پست هاش اینو نوشته بود″من تو زندگیم مثل پرفسور فکر می کنم ولی مثل توکیو عمل″ پرفسور خیلی عاقل بود ولی توکیو خیلی مودی تصمیم میگرفت و دنبال دعوا و درد سر بود😂)
۳۷.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.