مروری بر خاطرات مرحوم علی شمقدری ، یار دیرین امام خامنه ا
مروری بر خاطرات مرحوم علی شمقدری ، یار دیرین امام خامنه ای روحی فداه،
قسمت هشتم
...مقید بودم غذایی که می آورم سالم و پاکیزه باشد. می رفتم میدان شهدا پدر شهیدی بود از او غذا می گرفتم . کم و زیادش مهم نبود ، سالم بودنش مهم بود. یک بار که سفره انداختیم، میوه ی فصل خریده بودم. آقای#خامنه_ای به من گفتند: این میوه چیست که خریده ای؟ چرا این جوری؟ خوب آقای#خامنه_ای با تجملات مخالف بودند، تذکر می دادند. من میدانستم آقای #خامنه_ای دوست دارد چه مدلی کار انجام بشود، همان طور هم انجام می دادم.
چیزهای مهمی بود که مرا اذیت می کرد و آن موضع گیری های سیاسی بود که دل آقای #خامنه_ای را به درد می آورد و آزرده خاطر می شدند، در صدا و سیما بود، در بیت آقای منتظری بود، حتی در بیت امام هم کسانی بودند که با آقای #خامنه_ای مشکل داشتند و اذیت می کردند . میرفتم پیش ایشان می گفتم : آقت مثلا امروز یک سخنرانی را گذاشته اند ، فلانی این را گفته! آقای#خامنه_ای میگفتند من تصمیم گرفته ام چیزی نگویم....
سفرهای داخلی شهری که میرفتیم خیلی خطرناک بود، تیر اندازی بود. تصادف بود. آقای فرجی از پاسدارها در یک حادثه ی تصادف با موتور به شهادت رسید. البته آقای #خامنه_ای همیشه آرامش ویژه ای داشتند و مصداق این آیه چهارم سوره ی فتح بودند، وسط اینهمه خطر آرامش آقای#خامنه_ای مثال زدنی بود. همه ی اینها یک طرف ، میرحسین موسوی و بهزاد نبوی با آقا مخالفت داشتند، وزرا را نخست وزیر تعیین می کرد ، به رویه ی خودش. آقای #خامنه_ای قرار داشتند بعد از دوره اول ریاست جمهوری بروند قم مستقر شوند، نمی خواستند دیگر رئیس جمهور بشوند، اما امام امر کردند و به ایشان واجب کردند.
وقتی آقای #خامنه_ای اسم امام را می آوردند می گفتند :"روحی فداه"... در اواخر دوره ی دوم ریاست جمهوری می گفتند: به دستور امام آمده ام ، اگر امام به من بگوید برو سر میز سیستان و بلوچستان در ژاندارمری خدمت کن ، می روم....
#معرفی_کتاب
#کتاب_متولد_چهل_و_دو
#امام_خامنه_ای_روحی_فداه
قسمت هشتم
...مقید بودم غذایی که می آورم سالم و پاکیزه باشد. می رفتم میدان شهدا پدر شهیدی بود از او غذا می گرفتم . کم و زیادش مهم نبود ، سالم بودنش مهم بود. یک بار که سفره انداختیم، میوه ی فصل خریده بودم. آقای#خامنه_ای به من گفتند: این میوه چیست که خریده ای؟ چرا این جوری؟ خوب آقای#خامنه_ای با تجملات مخالف بودند، تذکر می دادند. من میدانستم آقای #خامنه_ای دوست دارد چه مدلی کار انجام بشود، همان طور هم انجام می دادم.
چیزهای مهمی بود که مرا اذیت می کرد و آن موضع گیری های سیاسی بود که دل آقای #خامنه_ای را به درد می آورد و آزرده خاطر می شدند، در صدا و سیما بود، در بیت آقای منتظری بود، حتی در بیت امام هم کسانی بودند که با آقای #خامنه_ای مشکل داشتند و اذیت می کردند . میرفتم پیش ایشان می گفتم : آقت مثلا امروز یک سخنرانی را گذاشته اند ، فلانی این را گفته! آقای#خامنه_ای میگفتند من تصمیم گرفته ام چیزی نگویم....
سفرهای داخلی شهری که میرفتیم خیلی خطرناک بود، تیر اندازی بود. تصادف بود. آقای فرجی از پاسدارها در یک حادثه ی تصادف با موتور به شهادت رسید. البته آقای #خامنه_ای همیشه آرامش ویژه ای داشتند و مصداق این آیه چهارم سوره ی فتح بودند، وسط اینهمه خطر آرامش آقای#خامنه_ای مثال زدنی بود. همه ی اینها یک طرف ، میرحسین موسوی و بهزاد نبوی با آقا مخالفت داشتند، وزرا را نخست وزیر تعیین می کرد ، به رویه ی خودش. آقای #خامنه_ای قرار داشتند بعد از دوره اول ریاست جمهوری بروند قم مستقر شوند، نمی خواستند دیگر رئیس جمهور بشوند، اما امام امر کردند و به ایشان واجب کردند.
وقتی آقای #خامنه_ای اسم امام را می آوردند می گفتند :"روحی فداه"... در اواخر دوره ی دوم ریاست جمهوری می گفتند: به دستور امام آمده ام ، اگر امام به من بگوید برو سر میز سیستان و بلوچستان در ژاندارمری خدمت کن ، می روم....
#معرفی_کتاب
#کتاب_متولد_چهل_و_دو
#امام_خامنه_ای_روحی_فداه
۲.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.