نشسته بودیم تو پارک ، داشتم با دکمه ی مانتوم بازی میکردم
نشسته بودیم تو پارک ، داشتم با دکمه ی مانتوم بازی میکردم که یهو سنگینی نگاهشو رو خودم حس کردم ، سرمو بالا آوردمُ نگاهش کردم!
اونقدر مهربون نگاهم میکرد که دلم میریخت!
دوست داشتم برم دم گوشش بگم دِ لامصب درسته اسلام دست و بالمو بسته ولی نزار یهو کافر شم بپرم بغلت کنم اونم تو این شهر کوچیکی که ما هستیم، با اینکار یه جور دیگه نگاهمون میکنن نمیگن همو دوست دارن که ، نمیگن پسره با نگاهش دل دختررو برده که ! چپ نگاه میکنن میشینن پشت سرمون میگن اینا خدا پیغمبر نمیشناسن,پس این دخترِ مردمو انقدر هوایی نکن!
بدون اینکه حرفی بزنه با لبخند داشت نگاهم میکرد بعد از چند ثانیه،
بهم گفت کاش میتونستم اندازه دوست داشتنمو بهت بگم، کاش میتونستم نشون بدم یه مرد وقتی عاشق میشه چه چیزایی رو تو ذهنش میکِشه !
مقنعمو رو سرم درست کردمو گفتم اندازه دوست داشتن من اندازه ی دوست داشتنِ مداد رنگیاییه که تو بچگی داشتم همونا که دلم نمیخواست تراششون کنم که مبادا کوچیک بشنو دیگه نداشته باشمشون ، اندازه دوست داشتن من انداره همون ترسیه که بخاطر از دست دادنشون داشتم .
من تورو همونقدر دوست دارم که عروسکامو دوست داشتم ...
دلم میخواد یروزی همون لالاییا که واسه عروسکام میخوندم واسه تو بخونم ..
میخوام مثل یه مادر واسه غرزدنات، بی حوصلگیات، ابروهای گره خوردت ، مادری کنم !
داشت با ذوق نگاهم میکرد که گفت اگه کلِ شهرم بگن من خدا پیغمبر نمیشناسم ، اگه بگن این دوتا ریسمونِ جدان، بازم جلوی همشون وایمیستمُ میگم ،من ریسمونِ این عشقو با کنارِ یه دخترِ دیگه بودن درست نمیکنم ! دستامو گرفت و گفت من اندازه تو بلد نیستم خوب حرف بزنم ولی بلدم پای عشقم وایستم ، شاید نتونم بگم از دوست داشتن تو ، تو مغزم چیا کشیدم ولی بلدم ببرمت دمِ اون چرخیه سرکوچه بهت باقالی بدم ذوق کنیو دستمو سفت فشار بدی!
من اندازه دوست داشتنم شاید مثل بقیه ی مردای پولدار نباشه که عشقشونو میبرن رستورانای گرون قیمتو با پول اندازه خواستنشونو نشون میدن ، اما گواه به نفسات، اندازه ی خواستنم خالصه ، پاکه ، زلاله مثل همین چشمای پر از اشکِ شوقِ الانت..
#زهرا_مصلح
اونقدر مهربون نگاهم میکرد که دلم میریخت!
دوست داشتم برم دم گوشش بگم دِ لامصب درسته اسلام دست و بالمو بسته ولی نزار یهو کافر شم بپرم بغلت کنم اونم تو این شهر کوچیکی که ما هستیم، با اینکار یه جور دیگه نگاهمون میکنن نمیگن همو دوست دارن که ، نمیگن پسره با نگاهش دل دختررو برده که ! چپ نگاه میکنن میشینن پشت سرمون میگن اینا خدا پیغمبر نمیشناسن,پس این دخترِ مردمو انقدر هوایی نکن!
بدون اینکه حرفی بزنه با لبخند داشت نگاهم میکرد بعد از چند ثانیه،
بهم گفت کاش میتونستم اندازه دوست داشتنمو بهت بگم، کاش میتونستم نشون بدم یه مرد وقتی عاشق میشه چه چیزایی رو تو ذهنش میکِشه !
مقنعمو رو سرم درست کردمو گفتم اندازه دوست داشتن من اندازه ی دوست داشتنِ مداد رنگیاییه که تو بچگی داشتم همونا که دلم نمیخواست تراششون کنم که مبادا کوچیک بشنو دیگه نداشته باشمشون ، اندازه دوست داشتن من انداره همون ترسیه که بخاطر از دست دادنشون داشتم .
من تورو همونقدر دوست دارم که عروسکامو دوست داشتم ...
دلم میخواد یروزی همون لالاییا که واسه عروسکام میخوندم واسه تو بخونم ..
میخوام مثل یه مادر واسه غرزدنات، بی حوصلگیات، ابروهای گره خوردت ، مادری کنم !
داشت با ذوق نگاهم میکرد که گفت اگه کلِ شهرم بگن من خدا پیغمبر نمیشناسم ، اگه بگن این دوتا ریسمونِ جدان، بازم جلوی همشون وایمیستمُ میگم ،من ریسمونِ این عشقو با کنارِ یه دخترِ دیگه بودن درست نمیکنم ! دستامو گرفت و گفت من اندازه تو بلد نیستم خوب حرف بزنم ولی بلدم پای عشقم وایستم ، شاید نتونم بگم از دوست داشتن تو ، تو مغزم چیا کشیدم ولی بلدم ببرمت دمِ اون چرخیه سرکوچه بهت باقالی بدم ذوق کنیو دستمو سفت فشار بدی!
من اندازه دوست داشتنم شاید مثل بقیه ی مردای پولدار نباشه که عشقشونو میبرن رستورانای گرون قیمتو با پول اندازه خواستنشونو نشون میدن ، اما گواه به نفسات، اندازه ی خواستنم خالصه ، پاکه ، زلاله مثل همین چشمای پر از اشکِ شوقِ الانت..
#زهرا_مصلح
۹.۹k
۱۷ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.