مافیا عاشق
#مافیا_عاشق
پارت 1🍷
ویو ات
امروزم مثله همه ی روز ها باید میرفتم بار البته الان که ساعت ۱۲ ظهره نه ساعت ۴ کارم شروع میشه تا ساعت ۳ صبح تموم میشه البته کار زیادی نمیکنم فقط بطری میبرم ومیارم
امروز با یونا بخاطر اینکه حوصلمون سر نره میخاستیم بریم بیرون و دور بزنیم رفتم یه لباس پوشیدم (عکس میدم)
و تینت زدم و کرم ضد آفتابمو زدم و ریمل و یه ادکلن و از اتاق اومدم بیرون
یونا هم لباس پوشید و اومد بیرون
(یه نکته ات و یونا تا بحال تهیونگ رو ندیدن و به اسمه یه مافیای بد میشناسنش و فقط کوک رو میشناسن)
اومدیم بیرون از خونه یونا گفت بریم سمته یه کافه راه اوفتادیم
ویو تهیونگ
امروز هم مثل همه ی روزا رفتم باند و برگشتم چون کارا درست پیش رفت بعد که تو خونه بودم کوک اومد از پله ها پایین و گفت
&پسر بیا بریم بیرون دور بزنیم حوصلم سر رفته
_برو با لیا(رل کوک) بیرون حوصله ندارم
&عه با لیا کات کردم تامام تامام
_عه خب به من چه برو با یکی دیگه
&هیونگ جدیدن بی احساس شدی
_بودم
&راستی کراش زدم
_باز رو کی
&رو یکی از کار کنایه بار
_اسمش چیه جدید اومدن باز به من نگفتی
&ارع دو نفر هفته ی پیش اومدن من فراموش کردم بهت بگم
_خاک تو سرت بریزن خب نمیگی شاید جاسوس باشن
&نیستن قیافشون انقدر نازو گوگولیه که نگو
_داداش چته یه دفع گوگولی شدی😂
&زهرمار😒
_خب باشه
&بریم بیرون
_هوفف باشه من میرم حاظر شم
&باشه منم رفتم
(یه لباس پوشیدم (عکس میدم)
و موهامو بالا دادم و شونه کردم کارم تموم شد(همین؟ 🗿)
رفتم پایین کوک هم حاظر شده بود رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم که کوک گفت
&این کافه خیلی خوبه همینجا وایسا
_باشه
نگه داشتم و پیاده شدیم رفتیم سمته کافه ، کافش حالته اسپرت طور داشت قشنگ بود
نشستیم قهوه تلخ و کیک سفارش دادیم که...
#جیم_ا.ت
پارت 1🍷
ویو ات
امروزم مثله همه ی روز ها باید میرفتم بار البته الان که ساعت ۱۲ ظهره نه ساعت ۴ کارم شروع میشه تا ساعت ۳ صبح تموم میشه البته کار زیادی نمیکنم فقط بطری میبرم ومیارم
امروز با یونا بخاطر اینکه حوصلمون سر نره میخاستیم بریم بیرون و دور بزنیم رفتم یه لباس پوشیدم (عکس میدم)
و تینت زدم و کرم ضد آفتابمو زدم و ریمل و یه ادکلن و از اتاق اومدم بیرون
یونا هم لباس پوشید و اومد بیرون
(یه نکته ات و یونا تا بحال تهیونگ رو ندیدن و به اسمه یه مافیای بد میشناسنش و فقط کوک رو میشناسن)
اومدیم بیرون از خونه یونا گفت بریم سمته یه کافه راه اوفتادیم
ویو تهیونگ
امروز هم مثل همه ی روزا رفتم باند و برگشتم چون کارا درست پیش رفت بعد که تو خونه بودم کوک اومد از پله ها پایین و گفت
&پسر بیا بریم بیرون دور بزنیم حوصلم سر رفته
_برو با لیا(رل کوک) بیرون حوصله ندارم
&عه با لیا کات کردم تامام تامام
_عه خب به من چه برو با یکی دیگه
&هیونگ جدیدن بی احساس شدی
_بودم
&راستی کراش زدم
_باز رو کی
&رو یکی از کار کنایه بار
_اسمش چیه جدید اومدن باز به من نگفتی
&ارع دو نفر هفته ی پیش اومدن من فراموش کردم بهت بگم
_خاک تو سرت بریزن خب نمیگی شاید جاسوس باشن
&نیستن قیافشون انقدر نازو گوگولیه که نگو
_داداش چته یه دفع گوگولی شدی😂
&زهرمار😒
_خب باشه
&بریم بیرون
_هوفف باشه من میرم حاظر شم
&باشه منم رفتم
(یه لباس پوشیدم (عکس میدم)
و موهامو بالا دادم و شونه کردم کارم تموم شد(همین؟ 🗿)
رفتم پایین کوک هم حاظر شده بود رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم که کوک گفت
&این کافه خیلی خوبه همینجا وایسا
_باشه
نگه داشتم و پیاده شدیم رفتیم سمته کافه ، کافش حالته اسپرت طور داشت قشنگ بود
نشستیم قهوه تلخ و کیک سفارش دادیم که...
#جیم_ا.ت
۳.۲k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.