مافیا عاشق
#مافیا_عاشق
پارت2🍷
دوتا دختر وارده کافه شدن خیلی خوشگل بودن ولی من از یکی شون خیلی خوشم اومد دلم میخواست بدزدمش و ماله خودم کنم تو همین فکرا بودم که دیدم اومدن سمته ما و با کوک دست دادن که کوک گفت
&تهیونگ این دوتا خانم تو بار ما کار میکنن اشناتون میکنم ایشون(اشاره به ات) پارک ات هست اسمش و ایشون(اشاره به یونا) لی یونا هستن
_خوشبختم از دیدنتون
+همچنین
~همچنین
&راستی خانوما این اقای کیم تهیونگ رئیس اصلی صاحب بار هست
(ات و یونا تو شک بودن چون خیلی ها از تهیونگ تعریف کرده بودن که مافیا بود و بی رحم ولی از ظاهری که اونا میدیدن مهربون بود)
+پس شما همون کیم تهیونگ هستید
_بله، و قراره از فردا بیام بار و باز هم کار هارو راه بندازم
ویو ات
وقتی دیدمش اصلا باورم نمیشد کیم تهیونگه بزرگ، بزرگترین مافیای جهان الان جلو رومه یونا هم مثله من بود
ولی خدایی چه جذاب بودا موهای شونه کرده و بالا رفته و لباسه کلاسیکش و ادکلنه تلخش ادمو دیوونه میکنه
تو فکر و خیال بود که یونا گفت
~خب ات بیا برین رو اون میز بشینیم
+باشه
&نه بیاین همینجا بشینید
_جونگکوک راست میگه همینجا بشینید
~نه ما اونجا میشینیم
&هرجور مایلید بلاخره ما رو این میز فعلا هستیم کاری داشتیم میتونید بیاین
+ممنون
~ممنون
(ات و یونا رفتن دقیقا میزه بغله اون میز
نشستن و مشغوله سفارش دادن شدن)
+(تو ذهنش: نگاه های سنگینه یه نفرو رو خودم حس کردم رومو اونور کردم که دیدم اقا ی تهیونگ نگام میکنه و قتی دیدمش بهم لبخند زد و منم متقابلا لبخند زدم بهش و رومو اونور کردم)
~ات چی میخوری
+قهوه و کیک شکلاتی(ولی ترکیبه این دوتا🤤)
~باشه منم همینو میخورم
+خوبه پس من میرم سفارش بدم
~برو
+همین که من رفتم پشته سرم اقای تهیونگ اومد انگار میخاست سفارش هاشو بگیره
_ببخشید اقا سفارشه ما حاظر نشد
/الان حاظر میشه یه ۵ دقیقه وایسید
_باشه
+ببخشید میشه دوتا قهوه و کیک شکلاتی اماده کنید
/چشم
_چه قهوه ای دوست داری
+بله؟
_میگم چه مزه قهوه ای دوست داری
+راستش تلخ
_اها
+چرا پرسیدید
_همینجوری
+اوکی من میرم بشینم اگه کاری ندارید
_بفرمایید
+ممنون
_خواهش میکنم
+(راستش ازش خوشم اومد خیلی خوش برخورد بود یه جورایی بگم روش کراش زدم)
_(از ات خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم به کوک بگم که اونو برام بیارنش)
(همشون غذاشونو خوردن و با هم خداحافظی کردن و به اصراره کوک و ته با ماشینه اونا به خونه اومدن یعنی تهیونگ میخاست بفهمه که خونه ی ات کجاست و کنجکاو بود که دید انگاری وضیعت مالی شون خوب بود و خرجشونو میتونستن در بیارن و خداحافظی کردن و رفتن هرکی خونشون)
#جیم/ا.ت
پارت2🍷
دوتا دختر وارده کافه شدن خیلی خوشگل بودن ولی من از یکی شون خیلی خوشم اومد دلم میخواست بدزدمش و ماله خودم کنم تو همین فکرا بودم که دیدم اومدن سمته ما و با کوک دست دادن که کوک گفت
&تهیونگ این دوتا خانم تو بار ما کار میکنن اشناتون میکنم ایشون(اشاره به ات) پارک ات هست اسمش و ایشون(اشاره به یونا) لی یونا هستن
_خوشبختم از دیدنتون
+همچنین
~همچنین
&راستی خانوما این اقای کیم تهیونگ رئیس اصلی صاحب بار هست
(ات و یونا تو شک بودن چون خیلی ها از تهیونگ تعریف کرده بودن که مافیا بود و بی رحم ولی از ظاهری که اونا میدیدن مهربون بود)
+پس شما همون کیم تهیونگ هستید
_بله، و قراره از فردا بیام بار و باز هم کار هارو راه بندازم
ویو ات
وقتی دیدمش اصلا باورم نمیشد کیم تهیونگه بزرگ، بزرگترین مافیای جهان الان جلو رومه یونا هم مثله من بود
ولی خدایی چه جذاب بودا موهای شونه کرده و بالا رفته و لباسه کلاسیکش و ادکلنه تلخش ادمو دیوونه میکنه
تو فکر و خیال بود که یونا گفت
~خب ات بیا برین رو اون میز بشینیم
+باشه
&نه بیاین همینجا بشینید
_جونگکوک راست میگه همینجا بشینید
~نه ما اونجا میشینیم
&هرجور مایلید بلاخره ما رو این میز فعلا هستیم کاری داشتیم میتونید بیاین
+ممنون
~ممنون
(ات و یونا رفتن دقیقا میزه بغله اون میز
نشستن و مشغوله سفارش دادن شدن)
+(تو ذهنش: نگاه های سنگینه یه نفرو رو خودم حس کردم رومو اونور کردم که دیدم اقا ی تهیونگ نگام میکنه و قتی دیدمش بهم لبخند زد و منم متقابلا لبخند زدم بهش و رومو اونور کردم)
~ات چی میخوری
+قهوه و کیک شکلاتی(ولی ترکیبه این دوتا🤤)
~باشه منم همینو میخورم
+خوبه پس من میرم سفارش بدم
~برو
+همین که من رفتم پشته سرم اقای تهیونگ اومد انگار میخاست سفارش هاشو بگیره
_ببخشید اقا سفارشه ما حاظر نشد
/الان حاظر میشه یه ۵ دقیقه وایسید
_باشه
+ببخشید میشه دوتا قهوه و کیک شکلاتی اماده کنید
/چشم
_چه قهوه ای دوست داری
+بله؟
_میگم چه مزه قهوه ای دوست داری
+راستش تلخ
_اها
+چرا پرسیدید
_همینجوری
+اوکی من میرم بشینم اگه کاری ندارید
_بفرمایید
+ممنون
_خواهش میکنم
+(راستش ازش خوشم اومد خیلی خوش برخورد بود یه جورایی بگم روش کراش زدم)
_(از ات خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم به کوک بگم که اونو برام بیارنش)
(همشون غذاشونو خوردن و با هم خداحافظی کردن و به اصراره کوک و ته با ماشینه اونا به خونه اومدن یعنی تهیونگ میخاست بفهمه که خونه ی ات کجاست و کنجکاو بود که دید انگاری وضیعت مالی شون خوب بود و خرجشونو میتونستن در بیارن و خداحافظی کردن و رفتن هرکی خونشون)
#جیم/ا.ت
۳.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.