آژانس دو نفره پارت ۱۶
توکیو_عصر ۷/۲۶
دازای: دارارارام سلام کنید به شهر زیبای توکیووووو!!
رامپو و چویا مات و مبهوت خیره شده بودند انقدر خوشحال بودن که نمیدونستن از چه کلماتی برای بیان احساسشون استفاده کنن!
رانپو: ما موفق شدیم! ، حالا تنها کاری که باید بکنیم اینه که به مقر اصلی دشمن بریم و دوستامون رو نجات بدیم!
چویا خب پس منتظر چی هستین؟!
*** خلاصه که ماجراجو های ما به سمت هدف اصلیشون حرکت کردن! ***
دازای: حوصلم سر رفته
چویا: زیرشو خاموش کن
دازای:هر هر هر!
رانپو: منم با نظر دازای موافقم خیلی وقتی که داریم راه میریم، بهتره یه جا متوقف شیم و استراحت کنیم.
چویا: پس بیاین بریم.....
چویا هنوز تمام حرفشو نزده بود که یکی میپره جلوشون!
عضو مافیای تازه کار: خب، امیدوارم عجله نداشته باشید!
دازای: وااای بازم تو
چویا: الان حسابشو میرسم!
عضو مافیای تازه کار: تند نرو! من میدونم حدفتون چیه، و میتونم کمکتون کنم که بهش برسید فقط یه شرط داره که خودتون بهتر از من میدونید چیه!
دازای: تو هیچی از مافیا سرت نمیشه تنها کسی که میتونه به بهتری شکل کسایی مثل تو رو آموزش بده فقط منم !
عضو مافیای تازه کار: تو چطور میتونی......
قبل از اینکه حرفش تموم بشه دازای با زانو میزنه تو شکمش تا بیفته روی زمین! ، داشت از درد به خودش مینالید!
دازای: درس اول، هیچ وقت برای یه عضو سابق مافیا شرط نذار!
بعد دازای.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دازای: دارارارام سلام کنید به شهر زیبای توکیووووو!!
رامپو و چویا مات و مبهوت خیره شده بودند انقدر خوشحال بودن که نمیدونستن از چه کلماتی برای بیان احساسشون استفاده کنن!
رانپو: ما موفق شدیم! ، حالا تنها کاری که باید بکنیم اینه که به مقر اصلی دشمن بریم و دوستامون رو نجات بدیم!
چویا خب پس منتظر چی هستین؟!
*** خلاصه که ماجراجو های ما به سمت هدف اصلیشون حرکت کردن! ***
دازای: حوصلم سر رفته
چویا: زیرشو خاموش کن
دازای:هر هر هر!
رانپو: منم با نظر دازای موافقم خیلی وقتی که داریم راه میریم، بهتره یه جا متوقف شیم و استراحت کنیم.
چویا: پس بیاین بریم.....
چویا هنوز تمام حرفشو نزده بود که یکی میپره جلوشون!
عضو مافیای تازه کار: خب، امیدوارم عجله نداشته باشید!
دازای: وااای بازم تو
چویا: الان حسابشو میرسم!
عضو مافیای تازه کار: تند نرو! من میدونم حدفتون چیه، و میتونم کمکتون کنم که بهش برسید فقط یه شرط داره که خودتون بهتر از من میدونید چیه!
دازای: تو هیچی از مافیا سرت نمیشه تنها کسی که میتونه به بهتری شکل کسایی مثل تو رو آموزش بده فقط منم !
عضو مافیای تازه کار: تو چطور میتونی......
قبل از اینکه حرفش تموم بشه دازای با زانو میزنه تو شکمش تا بیفته روی زمین! ، داشت از درد به خودش مینالید!
دازای: درس اول، هیچ وقت برای یه عضو سابق مافیا شرط نذار!
بعد دازای.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۲.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.