حکم دل کردم ولی اول بازی برید

حکم دل کردم... ولی اول بازی برید
دل بدستش داده بودم پس چرادل میبرید!؟!
نوبتی دیگر گذشت و نوبت من باز شد
شک و تردید صدور حکم هم آغاز شد
چشم در چشم حریف ودیگری بردست یار
بر زمین انداختم سرباز دل را بیقرار
اشتباهی کرده بودم، آس دل دستش نبود
هیچ خالی مثل خال هندوی مستش نبود
شاه داشت اما حریفم بی بی دل را ربود
برگ های بی ثمر از دست من افتاده بود
بعد از آن بازی نگشتم من دگر گرد قمار
نه گذرکردم ازآن کوچه، نه آن شهرودیار
دیدگاه ها (۴)

حرمتها که شکسته شد مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا...

همه شب،چشم شدم،اشک شدم، ریزش یک کوه شدم.ناله ی جانسوز شدم.در...

. عشق یعنی لایق مریم شدن عشق یعنی با خدا هم دم شدنعشق یعنی ج...

تقدیم به آقایان گروهمرد یعنی یار هستی در وجودمرد یعنی یک فرش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط