حرمتها که شکسته شد

حرمتها که شکسته شد 
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی 
آنچه در دستت امانتی پنهان بود حراج شد 
آنچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف حرف ویران کردن دل است نه دیواری که خراب کنی و از نو بسازی 
دلی که ویران کردی قصری بود که خودت ساکن آن بودی راستی حالا که خودت را بی خانه کردی با آوارگیت چه میکنی؟
شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری...
دیدگاه ها (۴)

همه شب،چشم شدم،اشک شدم، ریزش یک کوه شدم.ناله ی جانسوز شدم.در...

نیمه جانی بر کفکوله باری بر دوشمقصدی بی پایانقرن ها پشت افقس...

حکم دل کردم... ولی اول بازی بریددل بدستش داده بودم پس چرادل ...

. عشق یعنی لایق مریم شدن عشق یعنی با خدا هم دم شدنعشق یعنی ج...

حرمتها که شکسته شددیگر نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی آنچه در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط