پارت ۴۵
# جانگکوک
فقط نگام میکرد..بغض بود
دستشو کشیدم و انداختشم تو بغلم...محکم بغلم کرده بود ، سرش رو شونم بود
دستمو دورش حلقه کردم و با یه دست دیگمو کردم تو موهاش
◇:منم دوست دارم جونگکوک شی...بیشتر از هرچیزی تو این دنیا...حتی بیشتر از خودم...تو همه چییز منی...دوست دارم
صداش یجوری بود داشت به گریه میافتاد
♡:هیششش...میدونم عشقم ...میدونم....منم همینطور
از بغلپ اومد بیرون،یه بوسه اروم ولی طولانی رو گونم گذاشت ، و دراز کشید
منم کنارش دراز کشیدم که سریع سرشو گذاشت رو بازوم و عین بچه ها خودشو تو بغلم جا کرد،دستمو بردم تو موهاش
♡:حالا که انقدر دوسم داری ...تنهام نمیزاری دیگه نه؟!
◇:معلومه که نه...ولی کوک باید حواس....
♡:میدونم میلکی باید حواسمو جمع کنم و به تهته و هوپی ام هشدار بدم.خندش گرفت
بلند شد و از کمدش یه کتاب اورد بیرون
♡:کتاب میخونی؟!
◇:اوهوم...خیلی دوس دارم...نیانگم زیاد میخونه...ولی وقت نکردم زیاد بخونمش...فقط چند صفحه اولشو خوندم
♡:میشه منم ببینم
سری تکون داد و اومد رو تخت چهار زانو نشست ،رفتم از پشت بغلش کردم و چونمو رو شونش گذاشتم،یکم خودشو جمع و جور کرد،گردنش بوی خیلی خوبی میداد ، پوستش بخاطر حموم گرم بود ، موهاشم که جمع کرده بود،داشتم دیوونه میشدم
ادامه پارت بعد♡
در خماری بمانید🤪💜
لایک ۵۰ کامنت ۱۵ تا پارت بعد و بزارم😁
فقط نگام میکرد..بغض بود
دستشو کشیدم و انداختشم تو بغلم...محکم بغلم کرده بود ، سرش رو شونم بود
دستمو دورش حلقه کردم و با یه دست دیگمو کردم تو موهاش
◇:منم دوست دارم جونگکوک شی...بیشتر از هرچیزی تو این دنیا...حتی بیشتر از خودم...تو همه چییز منی...دوست دارم
صداش یجوری بود داشت به گریه میافتاد
♡:هیششش...میدونم عشقم ...میدونم....منم همینطور
از بغلپ اومد بیرون،یه بوسه اروم ولی طولانی رو گونم گذاشت ، و دراز کشید
منم کنارش دراز کشیدم که سریع سرشو گذاشت رو بازوم و عین بچه ها خودشو تو بغلم جا کرد،دستمو بردم تو موهاش
♡:حالا که انقدر دوسم داری ...تنهام نمیزاری دیگه نه؟!
◇:معلومه که نه...ولی کوک باید حواس....
♡:میدونم میلکی باید حواسمو جمع کنم و به تهته و هوپی ام هشدار بدم.خندش گرفت
بلند شد و از کمدش یه کتاب اورد بیرون
♡:کتاب میخونی؟!
◇:اوهوم...خیلی دوس دارم...نیانگم زیاد میخونه...ولی وقت نکردم زیاد بخونمش...فقط چند صفحه اولشو خوندم
♡:میشه منم ببینم
سری تکون داد و اومد رو تخت چهار زانو نشست ،رفتم از پشت بغلش کردم و چونمو رو شونش گذاشتم،یکم خودشو جمع و جور کرد،گردنش بوی خیلی خوبی میداد ، پوستش بخاطر حموم گرم بود ، موهاشم که جمع کرده بود،داشتم دیوونه میشدم
ادامه پارت بعد♡
در خماری بمانید🤪💜
لایک ۵۰ کامنت ۱۵ تا پارت بعد و بزارم😁
۱۰.۵k
۲۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.