عشق یا انتقام
عشق یا انتقام
P5
دستش رو گذاشت رو سرم و نوازش کرد
( ویو ا.ت)
فقط یه نوازش کوتاه ؟؟؟؟
چرا؟
دلیل این کارش چی بود؟
_ شب بخیر ......عروسک(نفسی عمیق کشیدن)
؟؟؟؟
اون ...این رفتارش ...یعنی چی؟
قلبم ....قلبم داره میلزره ....اونم ....اونم برای به همچین آدمی
چرا؟چراا؟
(پرش زمانی به فردا صبح ، ویو ا.ت)
دیشب اصلا نخوابیدم داشتم به رفتارش فکر میکردم اینکه این رفتارش چه معنی میده
_ تق تق
...
جونگ کوک بود اومد داخل
_ بیداری؟
چ...چرا...ن...میزاری برم ؟؟!
_ صبح بخیر
چرا ولم نمیکنی؟؟(داد)
_ بیا بریم صبحا...
چرااا؟(داد)
چشماش رو بست
اخماش در هم بود
عصبانی بود
_ بیا بریم صبحانه بخوریم
چی؟
اومد نزدیکم دستم رو گرفت و برد پایین
رفت سمت میز ناهار خوری و نشوندمش روی صندلی
بشقاب استیک رو آورد و گذاشت جلوم
محکم با دستم پرتش کردم
دوباره چشماش رو بست
_ دوباره میارم
نمیخوام
_ باشه الان میارم
نمیخواممم (داد)
جیییغغغغغ
دستش رو مشت کرد و محکم کوبید روی میز طوری که شیشه میز شکست
_وقتی میگم بخور یعنی بخور (داد)
اومد سمتم گردنم رو از پشت گرفت و نزدیک صورتش کرد
توی چشمام با نگاه ترسناکش زل زده بود
_ چیه؟ میترسی؟ ها؟
من...م
_ من برات غذا پختم ...با کلی ذوق آوردمت بعد تو داری اینجوری جوابم رو میدی ؟ ها؟
....
_ اره؟( داد)
من....من...هق....بزار....برم....هق
_ گریه هیچی رو درست نمیکنه.....
بزار برم...هق....پیش ....هق..خانوادم
_ تو دیگه براشون مردی ...دیگه دختری به اسم ا.ت ندارن
چ...چی؟
_ همین که شنیدی ...بهت گفتم ...گفتم میکشمت
گفته بود ....ولی منظورش این بود
چ..چرا...هق...چرااااا( داد)
_ خیلی پر رو شدیا....قبلاً نمیتونستم یه کلمه رو درست بگی حالا داری مثل بلبل حرف میزنی
باید این کارو از سرت بندازم؟
چ...چی؟
جییییغغغغغغغ...هق.....هق....
یه تیکه شیشه رو از روی زمین برداشت و گذاشت روی دستش
_ این خون...یادته؟
هق...هق...
_ منم میخوام ببینم خونت چه رنگیه....ولی نه اینجوری ......
بلندم کرد و گذاشتم روی اوپن آشپزخونه
شلوارم رو در آورد
...نه....هق....ن...هق....نه
_ هیسس
بقیشو تو کامنت ها گذاشم
پارت هفتم رو هم همینجا میزارم
P5
دستش رو گذاشت رو سرم و نوازش کرد
( ویو ا.ت)
فقط یه نوازش کوتاه ؟؟؟؟
چرا؟
دلیل این کارش چی بود؟
_ شب بخیر ......عروسک(نفسی عمیق کشیدن)
؟؟؟؟
اون ...این رفتارش ...یعنی چی؟
قلبم ....قلبم داره میلزره ....اونم ....اونم برای به همچین آدمی
چرا؟چراا؟
(پرش زمانی به فردا صبح ، ویو ا.ت)
دیشب اصلا نخوابیدم داشتم به رفتارش فکر میکردم اینکه این رفتارش چه معنی میده
_ تق تق
...
جونگ کوک بود اومد داخل
_ بیداری؟
چ...چرا...ن...میزاری برم ؟؟!
_ صبح بخیر
چرا ولم نمیکنی؟؟(داد)
_ بیا بریم صبحا...
چرااا؟(داد)
چشماش رو بست
اخماش در هم بود
عصبانی بود
_ بیا بریم صبحانه بخوریم
چی؟
اومد نزدیکم دستم رو گرفت و برد پایین
رفت سمت میز ناهار خوری و نشوندمش روی صندلی
بشقاب استیک رو آورد و گذاشت جلوم
محکم با دستم پرتش کردم
دوباره چشماش رو بست
_ دوباره میارم
نمیخوام
_ باشه الان میارم
نمیخواممم (داد)
جیییغغغغغ
دستش رو مشت کرد و محکم کوبید روی میز طوری که شیشه میز شکست
_وقتی میگم بخور یعنی بخور (داد)
اومد سمتم گردنم رو از پشت گرفت و نزدیک صورتش کرد
توی چشمام با نگاه ترسناکش زل زده بود
_ چیه؟ میترسی؟ ها؟
من...م
_ من برات غذا پختم ...با کلی ذوق آوردمت بعد تو داری اینجوری جوابم رو میدی ؟ ها؟
....
_ اره؟( داد)
من....من...هق....بزار....برم....هق
_ گریه هیچی رو درست نمیکنه.....
بزار برم...هق....پیش ....هق..خانوادم
_ تو دیگه براشون مردی ...دیگه دختری به اسم ا.ت ندارن
چ...چی؟
_ همین که شنیدی ...بهت گفتم ...گفتم میکشمت
گفته بود ....ولی منظورش این بود
چ..چرا...هق...چرااااا( داد)
_ خیلی پر رو شدیا....قبلاً نمیتونستم یه کلمه رو درست بگی حالا داری مثل بلبل حرف میزنی
باید این کارو از سرت بندازم؟
چ...چی؟
جییییغغغغغغغ...هق.....هق....
یه تیکه شیشه رو از روی زمین برداشت و گذاشت روی دستش
_ این خون...یادته؟
هق...هق...
_ منم میخوام ببینم خونت چه رنگیه....ولی نه اینجوری ......
بلندم کرد و گذاشتم روی اوپن آشپزخونه
شلوارم رو در آورد
...نه....هق....ن...هق....نه
_ هیسس
بقیشو تو کامنت ها گذاشم
پارت هفتم رو هم همینجا میزارم
۱۵.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.