Part

Part27


ات:خب بابا حرکت کن


پرش زمانی به ساحل ...........................................................


رسیدیم به ساحل بدو بدو رفتم پیش بچه ها کلی بازی کردیم و رفتیم خونه رفتم که بخوابیم چون دردم میومد لباسمو عوض نکردم رو تخت بودم داشتم میخوابیدم
که کوک اومد

کوک:نخوابی
ات:چرا
کوک:چون لباساتو عوض نکردی پانسمانتم عوض نکردی شامم نخوردی
ات:خوابم میاد فردا
کوک:نخیر لباستو درآر
ات:نمی‌خوام

با یه حرکت لباسمو دراورد و پانسمانمو عوض کرد

کوک:صبر کن یک لباس بیارم (عکسشو گزاشتم)

همینطوری موندم خب چون طول داد تا یک لباس بیاره منم اینطوری خجالت می‌کشیدم لخت پتو رو کشیدم رو خودم

کوک:پتو رو بزن کنار
ات:نمیخوام خودم میپوشم
کوک:نمیتونی
ات:میتونم
کوک:باشه

لباسارو پرت کرد و رفت فکر کنم ناراحت شد منم لباسارو برداشتم هر چقدر تلاش کردن نتونستم و هی درد زخمای ی
بدتر میشد دیگه بخواطر دردی که داشت میخواستم گریه کنم.

ات:کوککککککککککککک(داد و بغض)

کوک:..............
ات:کوکککککککککک(داد و گریه)


کوک ویو

رفتم پایین ۵ دقیقه نشده بود که ات اسممو داد زد اهمیت ندادم دوباره داد زد اما انگار داشت گریه میکرد

ته:چرا اینگورش میکنی داره گریه میکنه بدو

رفتم بالا

کوک:ها(سرد اما نگران که نشون نمیده)

ات:جیغغغغغغغغغغ

رفتم جلو تر

کوک:چیشده(نگران)
ات: تروخدا کمکم کن(گریه)
کوک:نه خودت میتونی


شرط پارت بعد
لایک ۹
کامنت۹
دیدگاه ها (۱۳)

Part28کوک:نه خودت میتونی ات:تروخدا منو ببخش فقط کمکم کن (گری...

Part29ات ویوته:کی این صبحانه رو درست کردهات:منته:آفرین خواهر...

Part26ات ویوآریانا رفت و منم فقط گریه میکردم تلاش کردم خودمو...

Part25کوک ویو هعییییییی این بچه خیلی لج لجوه من که میدونم قر...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

عشق چیز خوبیه پارت ۹صبح روز بعد ویو اتبا درد بدی از خواب پاش...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط