روح گویرا
روح گویرا
ماجرای وحشتناک روح گویرا/خانه ای که سنگ باران می شد
هیچکس جرأت رفتن به خانه باونها را نداشت. هر شب صداهای عجیب از آن خانه به گوش میرسید. صدایی مثل سنگباران که نه تنها اعضای خانواده باونها بلکه حتی کارآگاهان را نیز شگفتزده کرده بود. تا ماهها این سروصداها ادامه داشت و همه تصور میکردند که کودکان بازیگوش به طرف خانه سنگ پرتاب میکنند اما هیچ کودکی در روستا از ترس به آن خانه نزدیک هم نمیشد تا اینکه بالاخره راز سنگباران خانه باونها فاش شد.
رونده روح گویرا در آوریل 1921 با صداهای وحشتناک پرتاب سنگ به در و دیوار خانهای روستایی درمنطقه گویرا در جنوب ولز و حتی شکسته شدن پنجرههای این خانه باز شد. هیچکس نمیدانست که چه کسی به طرف خانه «باون»ها سنگ پرتاب میکند و هدف از این سنگپراکنیها چیست.
تا اینکه یک روز یکی از اتاقهای خواب خانه سنگباران شد و آن موقع بود که ساکنان این کلبه روستایی، متوجه شدند «مینی»، دخترک 12 ساله خانواده هدف سنگباران است. خبرنگار ساندی تایمز، که گزارشی از این ماجرا تهیه کرده بود، درباره مینی نوشته بود: «قد بلند و لاغر است با چشمانی سیاه و با نفوذ که هیچ حرکتی در اتاقش از چشم او دور نمیماند. وقتی او با شما صحبت میکند، هیچ لبخندی را در چهرهاش نمیبینید؛ انگار چیزی را میبینید که شما قادر به دیدن آن نیستید.»
در یکی از روزهای آوریل 1921، اهالی خانه باون مشغول کارهای خودشان بودند که باز هم صداهای وحشتناک شروع شد. انگار یک نفر از دور خانه آنها را نشانه رفته و مدام به آن سنگ پرت میکرد. به اتاق مینی بیش از هر جای دیگر سنگ پرتاب میشد. همه در جای خود میخکوب شده بودند و نمیدانستند چه کار باید بکنند. چند دقیقهای طول کشید تا صدا قطع شد و آن موقع بود که مینی و والدینش، جرأت ورود به اتاق را پیدا کردند.
آغاز یک معمای ترسناکروی تخت و کف زمین اتاق مینی پر از سنگ شده بود. تکرار این اتفاق ترسناک به قدری زیاد شده بود که همه اعضای خانواده را سخت نگران کرده بود. چارهای جز خبر کردن پلیس نداشتند. البته ماجرایی که خانواده باون برای اداره پلیس تعریف کردند آنقدر باورنکردنی بود که به سختی راضی شدند چند پلیس را برای رسیدگی به گزارش به خانه مورد نظر اعزام کنند. در بازجوییهایی که پلیس از تک تک اعضای خانه به عمل آورد، به این نتیجه رسید که یک بار یکی از پسرهای خانواده، برای اینکه دیگر خواهرها و برادرهایش را بترساند روی سقف خانه چند سنگ پرتاب کرده بود. نتیجه بازجوییها مشخص شد و پلیس به این نتیجه رسید که سنگ پراکنیها، کار پسر بازیگوش خانواده است. اما در نهایت ناباوری و زمانی که پلیس قصد داشت پسر خانواده را به عنوان مقصر ماجرا به خانواده معرفی کند و برگردد، دوباره صداهای بلند و وحشتناک سنگباران به گوش رسید. این بار مطمئناً کار پسر خانواده نبود، زیرا او برای پاسخگویی به سوالات پلیس پیش آنها نشسته بود. به این ترتیب پیگیریهای پلیس بینتیجه ماند. ساکنان منطقه، خصوصاً آنهایی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، خیلی احساس ترس و نگرانی میکردند. حتی بعضی از همسایهها، شبها موقع خواب تفنگ زیر بالشهایشان میگذاشتند که مبادا کسی به آنها حمله کند. متاسفانه استفاده تصادفی از این تفنگها، جان یک دختر را گرفت و چند نفر را هم زخمی کرد. ماموری از اداره پلیس ولز در خانه باونها شبانهروز کشیک میداد و مراقب اوضاع بود. شدت پرتاب سنگها به خانه روستایی آنقدر زیاد بود که این مامور، پس از مدتی حالت عصبی پیدا کرد و برای استراحت به مرخصی فرستاده شد.
کارآگاهان در خانه باونها
شرایط خانه باونها آنقدر خطرناک شده بود که مقامات دولتی به فکر افتادند تا گروهی از کارآگاهان اهل سیدنی را به ولز اعزام کنند. کارآگاهان به محض رسیدن به خانه باونها، تحقیقات خود را شروع کردند. آنها اولین سوالات خود را از خانواده باون که نگرانی و اضطراب در چهرهشان موج میزد، پرسیدند و ماجرا مو به مو برایشان توضیح داده شد. بعد نوبت به اهالی روستا و ساکنان گویرا رسید. قرار شد گروهی 80 نفره از مردان مسلح، شبها اطراف خانه باونها کشیک دهند تا معلوم شود چه کسی یا کسانی خانه را سنگباران میکنند. با وجود اینکه مردان مسلح،اطراف خانه باون را شبانهروز تحت نظر داشتند، اما باز هم سنگپراکنیها از منبعی نامشخص و از فاصلهای بسیار دور ادامه داشت. نکته عجیب این بود افرادی که داخل خانه بودند، صدای سنگباران را از بیرون میشنیدند و آنهایی که در بیرون خانه بودند، تصور میکردند صدای سنگ انداختن از داخل خانه میآید. از آنجا که هیچ توجیهی برای سنگپراکنیها یخانه باونها پیدا نشده بود، مردم آن را به ارواح سرگردان و عصبانی نسبت داده و نام روح گویرا را روی آن گذاشتند. علاوه بر
ماجرای وحشتناک روح گویرا/خانه ای که سنگ باران می شد
هیچکس جرأت رفتن به خانه باونها را نداشت. هر شب صداهای عجیب از آن خانه به گوش میرسید. صدایی مثل سنگباران که نه تنها اعضای خانواده باونها بلکه حتی کارآگاهان را نیز شگفتزده کرده بود. تا ماهها این سروصداها ادامه داشت و همه تصور میکردند که کودکان بازیگوش به طرف خانه سنگ پرتاب میکنند اما هیچ کودکی در روستا از ترس به آن خانه نزدیک هم نمیشد تا اینکه بالاخره راز سنگباران خانه باونها فاش شد.
رونده روح گویرا در آوریل 1921 با صداهای وحشتناک پرتاب سنگ به در و دیوار خانهای روستایی درمنطقه گویرا در جنوب ولز و حتی شکسته شدن پنجرههای این خانه باز شد. هیچکس نمیدانست که چه کسی به طرف خانه «باون»ها سنگ پرتاب میکند و هدف از این سنگپراکنیها چیست.
تا اینکه یک روز یکی از اتاقهای خواب خانه سنگباران شد و آن موقع بود که ساکنان این کلبه روستایی، متوجه شدند «مینی»، دخترک 12 ساله خانواده هدف سنگباران است. خبرنگار ساندی تایمز، که گزارشی از این ماجرا تهیه کرده بود، درباره مینی نوشته بود: «قد بلند و لاغر است با چشمانی سیاه و با نفوذ که هیچ حرکتی در اتاقش از چشم او دور نمیماند. وقتی او با شما صحبت میکند، هیچ لبخندی را در چهرهاش نمیبینید؛ انگار چیزی را میبینید که شما قادر به دیدن آن نیستید.»
در یکی از روزهای آوریل 1921، اهالی خانه باون مشغول کارهای خودشان بودند که باز هم صداهای وحشتناک شروع شد. انگار یک نفر از دور خانه آنها را نشانه رفته و مدام به آن سنگ پرت میکرد. به اتاق مینی بیش از هر جای دیگر سنگ پرتاب میشد. همه در جای خود میخکوب شده بودند و نمیدانستند چه کار باید بکنند. چند دقیقهای طول کشید تا صدا قطع شد و آن موقع بود که مینی و والدینش، جرأت ورود به اتاق را پیدا کردند.
آغاز یک معمای ترسناکروی تخت و کف زمین اتاق مینی پر از سنگ شده بود. تکرار این اتفاق ترسناک به قدری زیاد شده بود که همه اعضای خانواده را سخت نگران کرده بود. چارهای جز خبر کردن پلیس نداشتند. البته ماجرایی که خانواده باون برای اداره پلیس تعریف کردند آنقدر باورنکردنی بود که به سختی راضی شدند چند پلیس را برای رسیدگی به گزارش به خانه مورد نظر اعزام کنند. در بازجوییهایی که پلیس از تک تک اعضای خانه به عمل آورد، به این نتیجه رسید که یک بار یکی از پسرهای خانواده، برای اینکه دیگر خواهرها و برادرهایش را بترساند روی سقف خانه چند سنگ پرتاب کرده بود. نتیجه بازجوییها مشخص شد و پلیس به این نتیجه رسید که سنگ پراکنیها، کار پسر بازیگوش خانواده است. اما در نهایت ناباوری و زمانی که پلیس قصد داشت پسر خانواده را به عنوان مقصر ماجرا به خانواده معرفی کند و برگردد، دوباره صداهای بلند و وحشتناک سنگباران به گوش رسید. این بار مطمئناً کار پسر خانواده نبود، زیرا او برای پاسخگویی به سوالات پلیس پیش آنها نشسته بود. به این ترتیب پیگیریهای پلیس بینتیجه ماند. ساکنان منطقه، خصوصاً آنهایی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، خیلی احساس ترس و نگرانی میکردند. حتی بعضی از همسایهها، شبها موقع خواب تفنگ زیر بالشهایشان میگذاشتند که مبادا کسی به آنها حمله کند. متاسفانه استفاده تصادفی از این تفنگها، جان یک دختر را گرفت و چند نفر را هم زخمی کرد. ماموری از اداره پلیس ولز در خانه باونها شبانهروز کشیک میداد و مراقب اوضاع بود. شدت پرتاب سنگها به خانه روستایی آنقدر زیاد بود که این مامور، پس از مدتی حالت عصبی پیدا کرد و برای استراحت به مرخصی فرستاده شد.
کارآگاهان در خانه باونها
شرایط خانه باونها آنقدر خطرناک شده بود که مقامات دولتی به فکر افتادند تا گروهی از کارآگاهان اهل سیدنی را به ولز اعزام کنند. کارآگاهان به محض رسیدن به خانه باونها، تحقیقات خود را شروع کردند. آنها اولین سوالات خود را از خانواده باون که نگرانی و اضطراب در چهرهشان موج میزد، پرسیدند و ماجرا مو به مو برایشان توضیح داده شد. بعد نوبت به اهالی روستا و ساکنان گویرا رسید. قرار شد گروهی 80 نفره از مردان مسلح، شبها اطراف خانه باونها کشیک دهند تا معلوم شود چه کسی یا کسانی خانه را سنگباران میکنند. با وجود اینکه مردان مسلح،اطراف خانه باون را شبانهروز تحت نظر داشتند، اما باز هم سنگپراکنیها از منبعی نامشخص و از فاصلهای بسیار دور ادامه داشت. نکته عجیب این بود افرادی که داخل خانه بودند، صدای سنگباران را از بیرون میشنیدند و آنهایی که در بیرون خانه بودند، تصور میکردند صدای سنگ انداختن از داخل خانه میآید. از آنجا که هیچ توجیهی برای سنگپراکنیها یخانه باونها پیدا نشده بود، مردم آن را به ارواح سرگردان و عصبانی نسبت داده و نام روح گویرا را روی آن گذاشتند. علاوه بر
۵.۲k
۰۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.