ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد»
ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید . ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم .ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد . #الهه_سادات_موسوی .
دیدگاه ها (۷)

دلتنگ شده ام برای حس های گذشته ام برای حال خوب و بد گذشته ام...

کاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودمبرگهای...

موهایم را کوتاه کرده ام میدانی؟ زیباترم کرده است گونه های رن...

فکر نکن چون قلبِ کسی را شکسته ایی و وسطِ راه رهایش کرده ایی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط