کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت٢٣
همچنان بزن و بکو بود خیلیا میخواستن مهردادو بلند کنن اما مهرداد ب بهونه های مختلف میگفت ک نمیاد وسط
مهرداد گفت
-میرقصی؟
+چی
-باهام میرقصی
+وای ن اصلا نمیتونم تو تازه امشب حستو بهم گفتی توقع داری همین امشب باهات برقصم؟
-منطقیه
بزن و بکوب تموم شد حالا همه شروع کردن یکی ب یکی خوندن
رسید ب مهرداد عموش گفت
*کار خودتته
-ن بابا دایی جان شما بخون
داییش گفت
~بخون پسر تا دیروز سرمونو میبردی حالا امروز نمیخونی؟بخون
مهرداد اهنگ دیوانه جانی مهراد رو شروع کرد ب خوندن
-تو جانِ دلی… درمانِ دلی…
یک ماهیِ پیدا شده؛ در آبِ گلی!
تو ماهِ منی… دلخواهِ منی… زیباییِ این قصه ی کوتاهِ منی
دیوانه ی جانی! دلبسته ی آن عشق و دلِ توست؛ جهانی!
دیوانه ی جانی! وابسته ی چشمانِ تو شد؛ روح و روانی
عشق است، کنارت…
از چشمِ من؛ احساسِ دلم را چو بخوانی…
دیوانه ی جانی!
عشقم؛ چه بخواهی چه نخواهی، تو همانی…
دیوانه ی جانی! دیوانه ی جانی!
دیوانه منم!
من که حواسم به تو؛ پرت است
دیووانگی از عشقِ تو؛ در عشقِ تو شرط است
ای بی خبر از حال و هوای منِ عاشق
تو موجی و من، تخته ی جا مانده ز قایق…
دیوانه ی جانی! دلبسته ی آن عشق و دلِ توست؛ جهانی!
دیوانه ی جانی! وابسته ی چشمانِ تو شد؛ روح و روانی
عشق است، کنارت…
از چشمِ من؛ احساسِ دلم را چو بخوانی♫
دیوانه ی جانی!
عشقم؛ چه بخواهی چه نخواهی، تو همانی♫
دیوانه ی جانی! دیوانه ی جانی
ی لحظه سکوت و بعد هم دست و سوت
ب غزل نگاه کردم تو خودش بود یعنی واقعا مهرداد و میخواد نکنه موندن من غلط باشه چ عذاب وجدان بی موقعی
دوباره هم شروع ب حرف زدن کردن خدایا چرا مهمونیشون تموم نمیشه ساعت١:٣٠شده
مهرداد گرم صحبت با خاله اش بود نمیدونم در مورد چی صحبت میکردن ولی هر چی ک بود چهره مهرداد خوب ب نظر نمیرسید با اینک پیشش نشسته بودم نمیفهمیدم درمورد چی حرف میزنن
مامان مهرداد اومدکنارمو شروع کرد ب صحبت کردن از اینک چندتا بچه ایم مامان و بابام کجان چرا رفتن ی جای دیگ منو مهرداد تو چ پرونده ای مشغولیم ووووو هزار حرفه دیگ ک میدونستم حرف میزنه تا حوصلم سر نره مامانش ک رفت اشپزخونه مهرداد گفت
-ترانه پاشو بیا کارت دارم
ادامه در پارت٢۴ #maryam
پارت٢٣
همچنان بزن و بکو بود خیلیا میخواستن مهردادو بلند کنن اما مهرداد ب بهونه های مختلف میگفت ک نمیاد وسط
مهرداد گفت
-میرقصی؟
+چی
-باهام میرقصی
+وای ن اصلا نمیتونم تو تازه امشب حستو بهم گفتی توقع داری همین امشب باهات برقصم؟
-منطقیه
بزن و بکوب تموم شد حالا همه شروع کردن یکی ب یکی خوندن
رسید ب مهرداد عموش گفت
*کار خودتته
-ن بابا دایی جان شما بخون
داییش گفت
~بخون پسر تا دیروز سرمونو میبردی حالا امروز نمیخونی؟بخون
مهرداد اهنگ دیوانه جانی مهراد رو شروع کرد ب خوندن
-تو جانِ دلی… درمانِ دلی…
یک ماهیِ پیدا شده؛ در آبِ گلی!
تو ماهِ منی… دلخواهِ منی… زیباییِ این قصه ی کوتاهِ منی
دیوانه ی جانی! دلبسته ی آن عشق و دلِ توست؛ جهانی!
دیوانه ی جانی! وابسته ی چشمانِ تو شد؛ روح و روانی
عشق است، کنارت…
از چشمِ من؛ احساسِ دلم را چو بخوانی…
دیوانه ی جانی!
عشقم؛ چه بخواهی چه نخواهی، تو همانی…
دیوانه ی جانی! دیوانه ی جانی!
دیوانه منم!
من که حواسم به تو؛ پرت است
دیووانگی از عشقِ تو؛ در عشقِ تو شرط است
ای بی خبر از حال و هوای منِ عاشق
تو موجی و من، تخته ی جا مانده ز قایق…
دیوانه ی جانی! دلبسته ی آن عشق و دلِ توست؛ جهانی!
دیوانه ی جانی! وابسته ی چشمانِ تو شد؛ روح و روانی
عشق است، کنارت…
از چشمِ من؛ احساسِ دلم را چو بخوانی♫
دیوانه ی جانی!
عشقم؛ چه بخواهی چه نخواهی، تو همانی♫
دیوانه ی جانی! دیوانه ی جانی
ی لحظه سکوت و بعد هم دست و سوت
ب غزل نگاه کردم تو خودش بود یعنی واقعا مهرداد و میخواد نکنه موندن من غلط باشه چ عذاب وجدان بی موقعی
دوباره هم شروع ب حرف زدن کردن خدایا چرا مهمونیشون تموم نمیشه ساعت١:٣٠شده
مهرداد گرم صحبت با خاله اش بود نمیدونم در مورد چی صحبت میکردن ولی هر چی ک بود چهره مهرداد خوب ب نظر نمیرسید با اینک پیشش نشسته بودم نمیفهمیدم درمورد چی حرف میزنن
مامان مهرداد اومدکنارمو شروع کرد ب صحبت کردن از اینک چندتا بچه ایم مامان و بابام کجان چرا رفتن ی جای دیگ منو مهرداد تو چ پرونده ای مشغولیم ووووو هزار حرفه دیگ ک میدونستم حرف میزنه تا حوصلم سر نره مامانش ک رفت اشپزخونه مهرداد گفت
-ترانه پاشو بیا کارت دارم
ادامه در پارت٢۴ #maryam
۹.۲k
۲۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.