کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت٢۴
بلند شدم و رفتیم تو اتاق مهرداد ی اتاق خیلی ساده اما شیک
ی گیتار هم گوشه اتاق
+نگفته بودی گیتار میزنی
-ترانه این حرفا باشه واسه بعد
+چی شده
-الان داشتم با خاله ام صحبت میکردم هزار جور حرف بارم کرد ک دور از جون تو ،این دختره نمیدونم پات نمیمونه واسه پولته و هزار جور حرف دیگ ترانه من فرداشب میام خواستگاریت تا بفهمن تو پای من هستی منم پای تو
اشک تو چشمام جمع شده بود چرا باید تو یه شب انقدر تحقیر بشم
-چی شده چرا گریه میکنی
+چرا باید تو ی شب انقدر تحقیر بشم
یهو مامان مهرداد در زد اومد تو چهره منو ک دید گفت
*الهی من برات بمیرم دخترم چت شده نبینم اشکتو
+هیچی چیزی نیست یکم سرم درد میکنه
یهو مهرداد پرید وسط حرفمو با عصبانیت گفت
-چرا میگی هیچی نیست
و بعد سیر تا پیاز قضیه از تمام حرفایی ک غزل بهم زد خاله اش پشت سرم حرف زد همه چیز
*برو بگو خاله ات بیاد کارش دارم
مهرداد خاله اش و غزلو صدا زد و اومدن
*خواهر این چ حرفایی بود دخترت ک ب این دختره بیچاره زد ک اشکشو در اورد خراب دختر توعه ک ی بچه اورده معلوم نیست از کیه طفلی این دختره لام تاکام بهم نگفت چی شده باید از اشکش بفهمم واقعا ک پاشو ترانه جان برو صورتتو اب بزن اونا حتی ی کلمه هم حرف نزدن چون جوابی نداشتن رفتم دستشویی و صورتمو شستم درو ک باز کردم دیدم مهرداد جلوی در ایستاده
-خوبی
+اره
-ببخشید قرار بود امشب بهترین شب باشه اما نشد....
+ن اتفاقا خیلیم خوش گذشت
-در هر صورت ببخشید شرمنده توام
+اعع نزن این حرفو
ساعتی ربع ب ٣بود ک مهمونا یکی یکی رفتن مهرداد هم بدرقه کرد دیگ من بودمو خانواده مهرداد
+اقا مهرداد میشه منو ببری خونه
-ساعت الان ی ربع ب سه تا حرکت کنیم میشه٣تا برسیم ٣:٣٠تا خدافظی کنیم ۴تا بخوابی۵ساعت٨هم ک باید بریم خونه فریدونی خوب همینجا باش دیگ
+ن من روم نمیشع
یهو بابای مهرداد گفت
~رو چیه دخترم سختته میری اتاق مهتاب
اروم ب مهرداد گفتم تو فکر کن ی درصد من برم اتاق پسرت
-چ عیبی داره
با تعجب نگاهش کردم گفتم
+غزل میومد؟
-غیرتی میشی!؟
+نشم؟
-نشو ...خوب میومد دیگ
+اون دیگ کی بود بزار محرم بشی اونوقت
مهرداد خندیدو گفت
- عاشق همین رعایت کردناتم لعنتی
مستخدمشون خیلی اروم کار میکرد برای همین مامان مهرداد و مهتاب هم کمکش میکرد ک زودتر تموم شه منم رفتم کمکش ک زودتر تموم شه اولش نمیزاشت بعد با اصرار من دیگ حریفم نشد
رفتم اتاق مهتاب ی اتاق خیلی ساده و شیک مثل اتاق مهرداد
دختر خیلی خوبی بود با هم نشستیم و کلی حرف زدیم کم کم بحث مهرداد و من وسط اومد
*حقیقتش خیلی وقته دله داداشمو بردی
ادامه در پارت٢۵ #maryam
پارت٢۴
بلند شدم و رفتیم تو اتاق مهرداد ی اتاق خیلی ساده اما شیک
ی گیتار هم گوشه اتاق
+نگفته بودی گیتار میزنی
-ترانه این حرفا باشه واسه بعد
+چی شده
-الان داشتم با خاله ام صحبت میکردم هزار جور حرف بارم کرد ک دور از جون تو ،این دختره نمیدونم پات نمیمونه واسه پولته و هزار جور حرف دیگ ترانه من فرداشب میام خواستگاریت تا بفهمن تو پای من هستی منم پای تو
اشک تو چشمام جمع شده بود چرا باید تو یه شب انقدر تحقیر بشم
-چی شده چرا گریه میکنی
+چرا باید تو ی شب انقدر تحقیر بشم
یهو مامان مهرداد در زد اومد تو چهره منو ک دید گفت
*الهی من برات بمیرم دخترم چت شده نبینم اشکتو
+هیچی چیزی نیست یکم سرم درد میکنه
یهو مهرداد پرید وسط حرفمو با عصبانیت گفت
-چرا میگی هیچی نیست
و بعد سیر تا پیاز قضیه از تمام حرفایی ک غزل بهم زد خاله اش پشت سرم حرف زد همه چیز
*برو بگو خاله ات بیاد کارش دارم
مهرداد خاله اش و غزلو صدا زد و اومدن
*خواهر این چ حرفایی بود دخترت ک ب این دختره بیچاره زد ک اشکشو در اورد خراب دختر توعه ک ی بچه اورده معلوم نیست از کیه طفلی این دختره لام تاکام بهم نگفت چی شده باید از اشکش بفهمم واقعا ک پاشو ترانه جان برو صورتتو اب بزن اونا حتی ی کلمه هم حرف نزدن چون جوابی نداشتن رفتم دستشویی و صورتمو شستم درو ک باز کردم دیدم مهرداد جلوی در ایستاده
-خوبی
+اره
-ببخشید قرار بود امشب بهترین شب باشه اما نشد....
+ن اتفاقا خیلیم خوش گذشت
-در هر صورت ببخشید شرمنده توام
+اعع نزن این حرفو
ساعتی ربع ب ٣بود ک مهمونا یکی یکی رفتن مهرداد هم بدرقه کرد دیگ من بودمو خانواده مهرداد
+اقا مهرداد میشه منو ببری خونه
-ساعت الان ی ربع ب سه تا حرکت کنیم میشه٣تا برسیم ٣:٣٠تا خدافظی کنیم ۴تا بخوابی۵ساعت٨هم ک باید بریم خونه فریدونی خوب همینجا باش دیگ
+ن من روم نمیشع
یهو بابای مهرداد گفت
~رو چیه دخترم سختته میری اتاق مهتاب
اروم ب مهرداد گفتم تو فکر کن ی درصد من برم اتاق پسرت
-چ عیبی داره
با تعجب نگاهش کردم گفتم
+غزل میومد؟
-غیرتی میشی!؟
+نشم؟
-نشو ...خوب میومد دیگ
+اون دیگ کی بود بزار محرم بشی اونوقت
مهرداد خندیدو گفت
- عاشق همین رعایت کردناتم لعنتی
مستخدمشون خیلی اروم کار میکرد برای همین مامان مهرداد و مهتاب هم کمکش میکرد ک زودتر تموم شه منم رفتم کمکش ک زودتر تموم شه اولش نمیزاشت بعد با اصرار من دیگ حریفم نشد
رفتم اتاق مهتاب ی اتاق خیلی ساده و شیک مثل اتاق مهرداد
دختر خیلی خوبی بود با هم نشستیم و کلی حرف زدیم کم کم بحث مهرداد و من وسط اومد
*حقیقتش خیلی وقته دله داداشمو بردی
ادامه در پارت٢۵ #maryam
۲۶.۱k
۲۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.