من برگشتم ( پارت ۵)
من برگشتم ( پارت ۵)
از پله های شرکت امدم پایین که یکی از کارمند ها امد جلو
هیو جین . سلام شما باید خانم ا.ت دختر رئیس باشین درسته
* بله
دستشو به سمتم دراز کرد
هیو جین . از آشنایی باهاتون خوشبختم من هیوجین هستم بهش دست دادم
کمی بعد ازش خدافظی کردم و امدم بیرون که یه ماشین جلوم واستاد پنجره رو داد پایین تهیونگ بود از چهرش معلوم بود خیلی عصبیه
* سلام
& بیابشین (داد)
بدون حرف زدن رفتم نشستم تو تا اینکه رسیدیم خونه تهیونگ بهم گفت پیاده بشم منم پیاده شدم رفتیم داخل (عکس خانه پست بعدی)
* چیشده
& اون پسره کی بود هااااا
* آروم باش تا بهت بگم
نشست روی مبل منم رفتم براش یه لیوان آب آوردم
* بخورش تا آروم بشی بهت بگم
لیوانو سر کشید
& خب میشنوم
* اون یکی از کارمند های پدرم بود بهم عروسیمو تبریک گفت همش همین
& دروغ نگو
* تو از روز اول ازدواجمون بهم اعتماد نداری اونوقت چجوری قراره باهم زندگی کنیم ها
تهیونگ ویو
رفتم دنبال ا.ت دیدم داره با یه پسر حرف میزنه و یه فرصت پیدا کردم تا ازش انتقام بگیرم خودمو عصبی نشون دادم
کمی بعد
* تو از روز اول ازدواجمون بهم اعتماد تجاری اونوقت چجوری قراره باهم زندگی کنیم ها
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
& ا.ت ببین دیشب بهت گفتم همیشه به حرفم گوش بده مگه نه اتفاقات بدی میوفته که به صلاحت نیست الانم باید تنبیه بشی
* اما
& اما و اگر نداره
از پله های شرکت امدم پایین که یکی از کارمند ها امد جلو
هیو جین . سلام شما باید خانم ا.ت دختر رئیس باشین درسته
* بله
دستشو به سمتم دراز کرد
هیو جین . از آشنایی باهاتون خوشبختم من هیوجین هستم بهش دست دادم
کمی بعد ازش خدافظی کردم و امدم بیرون که یه ماشین جلوم واستاد پنجره رو داد پایین تهیونگ بود از چهرش معلوم بود خیلی عصبیه
* سلام
& بیابشین (داد)
بدون حرف زدن رفتم نشستم تو تا اینکه رسیدیم خونه تهیونگ بهم گفت پیاده بشم منم پیاده شدم رفتیم داخل (عکس خانه پست بعدی)
* چیشده
& اون پسره کی بود هااااا
* آروم باش تا بهت بگم
نشست روی مبل منم رفتم براش یه لیوان آب آوردم
* بخورش تا آروم بشی بهت بگم
لیوانو سر کشید
& خب میشنوم
* اون یکی از کارمند های پدرم بود بهم عروسیمو تبریک گفت همش همین
& دروغ نگو
* تو از روز اول ازدواجمون بهم اعتماد نداری اونوقت چجوری قراره باهم زندگی کنیم ها
تهیونگ ویو
رفتم دنبال ا.ت دیدم داره با یه پسر حرف میزنه و یه فرصت پیدا کردم تا ازش انتقام بگیرم خودمو عصبی نشون دادم
کمی بعد
* تو از روز اول ازدواجمون بهم اعتماد تجاری اونوقت چجوری قراره باهم زندگی کنیم ها
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
& ا.ت ببین دیشب بهت گفتم همیشه به حرفم گوش بده مگه نه اتفاقات بدی میوفته که به صلاحت نیست الانم باید تنبیه بشی
* اما
& اما و اگر نداره
۶۰.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.