"night music" P4
"night music" P4
از بوگاتی مشکی رنگی که جلوی برج توقف کرده بود پیاده شده و همراه با بادیگاردایی که پشت سرش میاومدن به سمت در ورودی برج حرکت کرد.
بادیگاردایی که تو راهرو بودن،با دیدن فردی که وارد راهرو شد سرشونو پایین آوردن و تعظیم کردن.
اما مرد بیتوجه به اونها سوار آسانسورِ ته راهرو شد و بعد از چندثانیه وارد طبقه چهاردهم برج شد.
وقتی که به اتاق موردنظرش رسید لبخندی زد و دوتقه به در زد.
با صدای"بیا تو"درو باز کرد و مردی که پشت میز نشسته بود لبخندی با دیدنش زد:~الکس،کارت تموم شد؟!
الکس به تبعیت از اون مرد لبخندی زد،سری تکون داد و گفت:'دیگه نگران نباش ویلی...
••••••••••
فلورا با اخم کیوتی به اِما نگاه کرد، پاکت رو با دست راستش گرفت و محکم از دست اِما درآورد.
بعد از گرفتن پاکت ادایِ اِما رو درآورد و شروع کرد به باز کردن پاکت.
برگه سفید رنگی که متن قرارداد روش تایپ شده بود رو از پاکت بیرون کشید.
اِما و فلورا روی صندلی نرمی که به رنگ نسکافه ای بود نشستن و شروع کردن به خوندن قرارداد:
*قرار داد نامه*
این قرار داد میان خانم ویلسون و هیگ و آقای ویلیام......... برای همکاری در شرکت است.
شرایط این قرارداد:
این قرارداد تا وقتی اعتبار دارد که هردو طرف رضایت کامل به این همکاری داشته باشند در غیر این صورت هر دو طرف حق فسخ قرارداد را دارند.
•چند دقیقه بعد•
اِما و فلو با فیس متعجب به قرار داد خیره شده بودن.
چند ثانیه بعد فلورا گفت:
+مگه اون الکس نبود؟ یا من اشتباه شنیدم؟
-نه منم شنیدم الکس، الکس هان.
+واسا واسا شا.... شاید ممکنه این اشتباه اومده باشه.
-نابغه اسم هلدینگو نوشته خببب.
+خب دیدی گفتم این آدم، آدم درستی نیست هاففف.
-بیا بریم شرکتشون ببینیم چخبره.
+بذار من دست و صورتمو بشورم و لباس بپوشم بریم
بعد اینک فلورا صورتشو شست به کمد اتاقش رفت تا لباس مناسبی برای رفتن به شرکت بپوشه
فلورا لباس نیم تنه کراپ به رنگ نسکافه ای که روی اون سویشرت نازک مشکی با شلوار بگ مشکی که با کفش سفیدی که ۵ ساند پاشنه داشت پوشید
اِما هم به سمت کمد لباس اتاقش حرکت کرد و لباس تاپ مانند مشکی شو با کت سفید کوتاه با شلوار بگ مشکی با کفش نیوبالانس مشکی سفیدش پوشید و
از خونه خارج شدن و به سمت شرکت حرکت کردند.
+فلورا از شدت گرسنگی به ی مغازه غذا فروشی که تو راهشون بود رفت و دوتا ساندویچ با طعم گوشت گرفت و روی نیمکت که کنارشون بود نشستن و شروع کردن به خوردن.
بعد تموم شدن غذا دوباره به راهشون ادامه دادن و تا اینک بالاخره رسیدن به شرکت
با دیدن برج بزرگی که کنار خیابان بود و 25 طبقه داشت نگاه متعجبی کردن و نگهبان هایی که هیکل بزرگی داشتن و با کت و شلوار مشکی و کراوات مشکی که پشت گوششون هدفون بادیگاردی OKU-05 داشتند کنار در وایساده بودن.
اِما و فلورا با دیدن اینا نگاهی عجیبی به هم کردن و وارد برج شدن.
توی راهرو با حجم بیشتری از بادیگارد روبه رو شدن ولی فلورا با چهره ای خیلی خونسرد به سمت یکی از بادیگاردها رفت و طبقه ای که اتاق رئیس هلدینگ توش بود رو پرسید.
فلو رو به اِما کرد:+طبقه چهاردهم،بریم.
فلو و اِما به سمت آسانسور راه افتادن،سوار آسانسور شدن و اِما دکمه طبقه چهارده رو فشار داد.
بعد از چندثانیه،صدای نازک و رومخی تو گوششون پیچید:طبقه چهاردهم،خوش آمدید.
با باز شدن در آسانسور،اِما و فلو نفس عمیقی کشیدن و به سمت اتاق رئیس راه افتادن.
--------------------------
پارت بعد:@olivia_marta
از بوگاتی مشکی رنگی که جلوی برج توقف کرده بود پیاده شده و همراه با بادیگاردایی که پشت سرش میاومدن به سمت در ورودی برج حرکت کرد.
بادیگاردایی که تو راهرو بودن،با دیدن فردی که وارد راهرو شد سرشونو پایین آوردن و تعظیم کردن.
اما مرد بیتوجه به اونها سوار آسانسورِ ته راهرو شد و بعد از چندثانیه وارد طبقه چهاردهم برج شد.
وقتی که به اتاق موردنظرش رسید لبخندی زد و دوتقه به در زد.
با صدای"بیا تو"درو باز کرد و مردی که پشت میز نشسته بود لبخندی با دیدنش زد:~الکس،کارت تموم شد؟!
الکس به تبعیت از اون مرد لبخندی زد،سری تکون داد و گفت:'دیگه نگران نباش ویلی...
••••••••••
فلورا با اخم کیوتی به اِما نگاه کرد، پاکت رو با دست راستش گرفت و محکم از دست اِما درآورد.
بعد از گرفتن پاکت ادایِ اِما رو درآورد و شروع کرد به باز کردن پاکت.
برگه سفید رنگی که متن قرارداد روش تایپ شده بود رو از پاکت بیرون کشید.
اِما و فلورا روی صندلی نرمی که به رنگ نسکافه ای بود نشستن و شروع کردن به خوندن قرارداد:
*قرار داد نامه*
این قرار داد میان خانم ویلسون و هیگ و آقای ویلیام......... برای همکاری در شرکت است.
شرایط این قرارداد:
این قرارداد تا وقتی اعتبار دارد که هردو طرف رضایت کامل به این همکاری داشته باشند در غیر این صورت هر دو طرف حق فسخ قرارداد را دارند.
•چند دقیقه بعد•
اِما و فلو با فیس متعجب به قرار داد خیره شده بودن.
چند ثانیه بعد فلورا گفت:
+مگه اون الکس نبود؟ یا من اشتباه شنیدم؟
-نه منم شنیدم الکس، الکس هان.
+واسا واسا شا.... شاید ممکنه این اشتباه اومده باشه.
-نابغه اسم هلدینگو نوشته خببب.
+خب دیدی گفتم این آدم، آدم درستی نیست هاففف.
-بیا بریم شرکتشون ببینیم چخبره.
+بذار من دست و صورتمو بشورم و لباس بپوشم بریم
بعد اینک فلورا صورتشو شست به کمد اتاقش رفت تا لباس مناسبی برای رفتن به شرکت بپوشه
فلورا لباس نیم تنه کراپ به رنگ نسکافه ای که روی اون سویشرت نازک مشکی با شلوار بگ مشکی که با کفش سفیدی که ۵ ساند پاشنه داشت پوشید
اِما هم به سمت کمد لباس اتاقش حرکت کرد و لباس تاپ مانند مشکی شو با کت سفید کوتاه با شلوار بگ مشکی با کفش نیوبالانس مشکی سفیدش پوشید و
از خونه خارج شدن و به سمت شرکت حرکت کردند.
+فلورا از شدت گرسنگی به ی مغازه غذا فروشی که تو راهشون بود رفت و دوتا ساندویچ با طعم گوشت گرفت و روی نیمکت که کنارشون بود نشستن و شروع کردن به خوردن.
بعد تموم شدن غذا دوباره به راهشون ادامه دادن و تا اینک بالاخره رسیدن به شرکت
با دیدن برج بزرگی که کنار خیابان بود و 25 طبقه داشت نگاه متعجبی کردن و نگهبان هایی که هیکل بزرگی داشتن و با کت و شلوار مشکی و کراوات مشکی که پشت گوششون هدفون بادیگاردی OKU-05 داشتند کنار در وایساده بودن.
اِما و فلورا با دیدن اینا نگاهی عجیبی به هم کردن و وارد برج شدن.
توی راهرو با حجم بیشتری از بادیگارد روبه رو شدن ولی فلورا با چهره ای خیلی خونسرد به سمت یکی از بادیگاردها رفت و طبقه ای که اتاق رئیس هلدینگ توش بود رو پرسید.
فلو رو به اِما کرد:+طبقه چهاردهم،بریم.
فلو و اِما به سمت آسانسور راه افتادن،سوار آسانسور شدن و اِما دکمه طبقه چهارده رو فشار داد.
بعد از چندثانیه،صدای نازک و رومخی تو گوششون پیچید:طبقه چهاردهم،خوش آمدید.
با باز شدن در آسانسور،اِما و فلو نفس عمیقی کشیدن و به سمت اتاق رئیس راه افتادن.
--------------------------
پارت بعد:@olivia_marta
۲.۳k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.