"night music"P2
"night music"P2
با شنیدن صدای در،اِما و فلورا هردوشون به سمت در برگشتن.
اِما با دیدن مرد خوش هیکل و جذابی که کت و شلوار مشکی پوشیده بود،نامحسوس آب دهنشو قورت داد و گفت:_صبح بخیر جناب،چجوری میتونم کمکتون کنم؟!
مرد لبخند کجی زد و به اِما خیره شد:'برای درخواست همکاری اومدم...
ابروهای اِما بالا پرید:_درخواست همکاری؟!
'هلدینگ ما به تازگی زیرمجموعه جدیدشو راه انداخته، حیطه کاری شرکت جدیدمون کتابه و ما به بیشتر کتابفروشیای معروف منطقه درخواست همکاری دادیم...
_چه عالی.
+خب،شما گفتین که هلدینگ،یعنی تازه کار نیستین و شرکتای زیادی زیرمجموعه تون دارین پس چرا خودتون برای درخواست همکاری اومدین؟!میتونستین یه ایمیل بفرستین و درخواست بدین.
'هلدینگ ما اعتقادی به درخواست از طریق ایمیل نداره،ما ترجیح میدیم با صحبت کردن رودر رو کارامونو پیش ببریم...
+بله،متوجهم.
فلورا دست به سینه بلند شد و رو کرد به مردی که تا الان داشت باهاش حرف میزد:
+خب الان ما باید قراردادی رو امضا کنیم؟
مرد با صدای فلورا بهش نگاه کرد، دست راستشو کرد تو جیبش و گفت:'اگه حاضرین با ما همکاری کنید من قرارداد رو براتون میاریم که امضا کنید.
با این حرف اِما و فلو بهم خیره شدند و سری تکون دادند، بعد چند دقیقه اِما رو کرد به مرد و گفت:
_خب ما راضییم، فقط ببخشید میتونم اسمتون رو بپرسم؟
'الکس، الکس هان هستم.
-آها خوشبختم منم اِما ویلسون هستم و دوستم فلورا هیگ هستش.
'همچنین، امیدوارم باهم کنار بیایم فردا قرارداد رو با پست براتون ارسال میکنم.
+باشه.
'و اینکه...
الکس دستشو تو جیب کتش کرد و کارت ویزیت مشکی ای که نوشته هاش به رنگ طلایی بود رو به سمت اون دوتا دختر گرفت:'روی این کارت شماره تلفن هلدینگ نوشته شده،اگر کار یا سوالی داشتید میتونید زنگ بزنید؛میبینمتون دخترا...
الکس،بعد از گفتن این حرف عقب گرد کرد و از مغازه خارج شد.
بعد از رفتن الکس، فلو رو کرد به اِما و گفت:
+حس بدی به این همکاری دارم...
_چراا؟!
+نمیدونم یه حسی بهم میگه این آدم خوبی نیست.
_نه بابا فکرتو درگیر نکن ولی خدایی خیلی خوشگل بود،باید مخشو بزنم.
*با لحن احساسی*
+عاشق شدی رفت! ولی من باید تهوتو این پسره رو دربیارم،اصن نمیشناسیمش.
_وای دوباره شروع شد.
--------------------------
پارت بعد:@olivia_marta
با شنیدن صدای در،اِما و فلورا هردوشون به سمت در برگشتن.
اِما با دیدن مرد خوش هیکل و جذابی که کت و شلوار مشکی پوشیده بود،نامحسوس آب دهنشو قورت داد و گفت:_صبح بخیر جناب،چجوری میتونم کمکتون کنم؟!
مرد لبخند کجی زد و به اِما خیره شد:'برای درخواست همکاری اومدم...
ابروهای اِما بالا پرید:_درخواست همکاری؟!
'هلدینگ ما به تازگی زیرمجموعه جدیدشو راه انداخته، حیطه کاری شرکت جدیدمون کتابه و ما به بیشتر کتابفروشیای معروف منطقه درخواست همکاری دادیم...
_چه عالی.
+خب،شما گفتین که هلدینگ،یعنی تازه کار نیستین و شرکتای زیادی زیرمجموعه تون دارین پس چرا خودتون برای درخواست همکاری اومدین؟!میتونستین یه ایمیل بفرستین و درخواست بدین.
'هلدینگ ما اعتقادی به درخواست از طریق ایمیل نداره،ما ترجیح میدیم با صحبت کردن رودر رو کارامونو پیش ببریم...
+بله،متوجهم.
فلورا دست به سینه بلند شد و رو کرد به مردی که تا الان داشت باهاش حرف میزد:
+خب الان ما باید قراردادی رو امضا کنیم؟
مرد با صدای فلورا بهش نگاه کرد، دست راستشو کرد تو جیبش و گفت:'اگه حاضرین با ما همکاری کنید من قرارداد رو براتون میاریم که امضا کنید.
با این حرف اِما و فلو بهم خیره شدند و سری تکون دادند، بعد چند دقیقه اِما رو کرد به مرد و گفت:
_خب ما راضییم، فقط ببخشید میتونم اسمتون رو بپرسم؟
'الکس، الکس هان هستم.
-آها خوشبختم منم اِما ویلسون هستم و دوستم فلورا هیگ هستش.
'همچنین، امیدوارم باهم کنار بیایم فردا قرارداد رو با پست براتون ارسال میکنم.
+باشه.
'و اینکه...
الکس دستشو تو جیب کتش کرد و کارت ویزیت مشکی ای که نوشته هاش به رنگ طلایی بود رو به سمت اون دوتا دختر گرفت:'روی این کارت شماره تلفن هلدینگ نوشته شده،اگر کار یا سوالی داشتید میتونید زنگ بزنید؛میبینمتون دخترا...
الکس،بعد از گفتن این حرف عقب گرد کرد و از مغازه خارج شد.
بعد از رفتن الکس، فلو رو کرد به اِما و گفت:
+حس بدی به این همکاری دارم...
_چراا؟!
+نمیدونم یه حسی بهم میگه این آدم خوبی نیست.
_نه بابا فکرتو درگیر نکن ولی خدایی خیلی خوشگل بود،باید مخشو بزنم.
*با لحن احساسی*
+عاشق شدی رفت! ولی من باید تهوتو این پسره رو دربیارم،اصن نمیشناسیمش.
_وای دوباره شروع شد.
--------------------------
پارت بعد:@olivia_marta
۱.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.