وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زورق

وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زورقصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.گاو مقاومت می کرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود،من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم ؛گاو مطیع شد و سوار شد.من مغرور شدم و پیش خودم گفتم《این از برکت نماز صبح است》
وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری می کند،علت را که جویا شدم گفت 《گاومان را دزدیدند》
گاو مرا شناخته بود ولی من او را نشناختم. 😂

(به عبادتهای نا چیزمان مغرور نشویم)
دیدگاه ها (۴)

#خاص #جذاب #عکس_نوشته_عاشقانه #فردوس_برین

#خاص #جذاب #عکس_نوشته_عاشقانه #فردوس_برین

فقط برا لبخند زدن 🌹روح شماست

🥀 از فرمایشات پیامبر اکرم 🥀ص🥀🌴 اللهم 🌴 🌴🌴 صل علی 🌴🌴محمدوآل م...

قلب یخیپارت ۵از زبان ا/ت:صبح چشام رو باز کردم، اینجا کجاست؟ ...

🔰 آن شب، شیفتۀ دین پدر شدم!📝 (خاطرهٔ فرزند آیت الله حائری شی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط