نام داستان:نصفه شب. پارت۲
نام داستان:نصفه شب. پارت۲
صبح میشه و همه وارد مدرسه میشن
از زبون رزی:وای سا جونگیون کارت دارم.میخواستم بگم من امروز بعد مدرسه میخوام برم بیرون میای با هم بریم
از زبون جونگیون:خوب من راستش قراره با خانوادم یه شامه خانوادگی بخوریم فکر نکنم بزارن بیام
از زبون رزی:افف چه بد شد باشه پس تنها باید برم
از زبون جونگیون:خوب چطوره با اون دختره جنی بری از نظر من دختره خوبیه
از زبون رزی:چی اون عمرن با اون هیچ جا نمیرم رازی هستم تنها برم تا با اون دختره
از زبون جونیگون:هر جور خودت میدونی بیا بریم سره کلاس
از زبون رزی:بریم
وارد کلاس میشن بقیه بچه ها کلاس داشتن در مورد اون بازی صحبت میکردن
از زبون رزی: بچه ها واقعا دیوانه هستید این چیز هارو باور دارید من که اصلا باور ندارم مگه نه جونگیون
از زبون جونگیون:اره منم باور ندارم مسخره هست
از زبون جنی:خوب از نظر منم به نظر میرسه هم واقعی باشه هم نباشه ولی احساس میکنم مسخره هست و واقعی نیست
از زبون رزی:کی با تو حرف زد دخالت نکن
جنی تعجب میکنه و هیچی دیگه نمیشه
چااون و جونکوک هم وارد کلاس میشن
از زبون رزی:چااون بالاخره امدی نگران شدم فکر کردم نمیای
از زبون چااون:به تو مربوط نیست که بیام یا نه چه لازمه نگران بشی به کاره خودت برس
از زبون رزی:باشه حالا چرا اعصبانی میشی
از زبون جنی:چااون یه لحظه دیروز یه مداد بهم دادی خواستم پسش بدم بهت ممنون
از زبون چااون:اگه لازمت میشه نگه دار نمیخواد
از زبون جنی:نه دیگه مداد دارم مرسی
از زبون چااون:باشه خواهش میکنم
از زبون رزی:چرا با اون دختره حرف میزنی اونم به اون خوبی ولی با من یه جور دیگه صحبت میکنی
از زبون چااون:به تو ربطی نداره با کی حرف میزنم گفتم دخالت نکن
همه سره جاشون میشنن و معلم وارد کلاس میشه و شروع میکنه به درس دادن
بعد از درس زنگ تفریح میخوره و همه وارد حیاط میشن
از زبون جنی:جونکوک ببخشید یه لحظه.میخواستم بازم بابت دیروز تشکر کنم مرسی اما یه چیزه دیگه من دیروز رسیدم خونه چتر رو یه گوشه گذاشتم صبح بلند شدم دیدم نیست ولی خب یه دونه دیگه گرفتم که بهت بدم بیا بگیرش
از زبون جونکوک:لازمی نبود بگیری واسه خودت باشه که دوباره زیره بارون نمونی
از زبون جنی:نه خوب من چتر داشتم ولی یه اتفاقی پیش امد نشد ازش استفاده کنم پس نمیخواد بگیرش
از زبون جونکوک:گفتم نمیخوام حالا مزاحم نشو میخوام برم کتاب خونه
از زبون جنی:باشه مزاحم نمیشم بازم ممنون
از زبون جونکوک:خواهش میکنم
جونکوک میره به کتاب خونه و جنی هم در حیاط
از زبون جنی:چقدر لج بازه فقط خواستم چتر رو پس بدم
فعلا پایان پارت ۲
امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه┆❥.°♡♡
صبح میشه و همه وارد مدرسه میشن
از زبون رزی:وای سا جونگیون کارت دارم.میخواستم بگم من امروز بعد مدرسه میخوام برم بیرون میای با هم بریم
از زبون جونگیون:خوب من راستش قراره با خانوادم یه شامه خانوادگی بخوریم فکر نکنم بزارن بیام
از زبون رزی:افف چه بد شد باشه پس تنها باید برم
از زبون جونگیون:خوب چطوره با اون دختره جنی بری از نظر من دختره خوبیه
از زبون رزی:چی اون عمرن با اون هیچ جا نمیرم رازی هستم تنها برم تا با اون دختره
از زبون جونیگون:هر جور خودت میدونی بیا بریم سره کلاس
از زبون رزی:بریم
وارد کلاس میشن بقیه بچه ها کلاس داشتن در مورد اون بازی صحبت میکردن
از زبون رزی: بچه ها واقعا دیوانه هستید این چیز هارو باور دارید من که اصلا باور ندارم مگه نه جونگیون
از زبون جونگیون:اره منم باور ندارم مسخره هست
از زبون جنی:خوب از نظر منم به نظر میرسه هم واقعی باشه هم نباشه ولی احساس میکنم مسخره هست و واقعی نیست
از زبون رزی:کی با تو حرف زد دخالت نکن
جنی تعجب میکنه و هیچی دیگه نمیشه
چااون و جونکوک هم وارد کلاس میشن
از زبون رزی:چااون بالاخره امدی نگران شدم فکر کردم نمیای
از زبون چااون:به تو مربوط نیست که بیام یا نه چه لازمه نگران بشی به کاره خودت برس
از زبون رزی:باشه حالا چرا اعصبانی میشی
از زبون جنی:چااون یه لحظه دیروز یه مداد بهم دادی خواستم پسش بدم بهت ممنون
از زبون چااون:اگه لازمت میشه نگه دار نمیخواد
از زبون جنی:نه دیگه مداد دارم مرسی
از زبون چااون:باشه خواهش میکنم
از زبون رزی:چرا با اون دختره حرف میزنی اونم به اون خوبی ولی با من یه جور دیگه صحبت میکنی
از زبون چااون:به تو ربطی نداره با کی حرف میزنم گفتم دخالت نکن
همه سره جاشون میشنن و معلم وارد کلاس میشه و شروع میکنه به درس دادن
بعد از درس زنگ تفریح میخوره و همه وارد حیاط میشن
از زبون جنی:جونکوک ببخشید یه لحظه.میخواستم بازم بابت دیروز تشکر کنم مرسی اما یه چیزه دیگه من دیروز رسیدم خونه چتر رو یه گوشه گذاشتم صبح بلند شدم دیدم نیست ولی خب یه دونه دیگه گرفتم که بهت بدم بیا بگیرش
از زبون جونکوک:لازمی نبود بگیری واسه خودت باشه که دوباره زیره بارون نمونی
از زبون جنی:نه خوب من چتر داشتم ولی یه اتفاقی پیش امد نشد ازش استفاده کنم پس نمیخواد بگیرش
از زبون جونکوک:گفتم نمیخوام حالا مزاحم نشو میخوام برم کتاب خونه
از زبون جنی:باشه مزاحم نمیشم بازم ممنون
از زبون جونکوک:خواهش میکنم
جونکوک میره به کتاب خونه و جنی هم در حیاط
از زبون جنی:چقدر لج بازه فقط خواستم چتر رو پس بدم
فعلا پایان پارت ۲
امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه┆❥.°♡♡
۳.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.