Our love letter ❤️🪄
Our love letter ❤️🪄
Part11
+:(یهو صدای زنگ امد رفتم درو باز کنم دیدیم هوسوک سوء جون آمدن )شما اینجا چیکار میکنین
_:امدیم با بیب هامون صبحانه بخوریم(غذا هارو به بالا میگیره تا ات ببینه)
=:ات کیه
+:هوسوک و رلت
=:اها بیاین تو
∆:سلام بیب حالت چطوره نفسم(میره سمت جون سو یه بغل ریزی لب ریزی میدن آروم باهم دلبری میکنن)
_:(غذا میزاره رو میز میره سمت ات آروم باهاش حرف میزنه)حالت چطوره عزیز تر از جانم
+:چقدر لوس(میخنده)تو حالت چطوره
_:تورو میبینم عالیم صبح به امید دیدن تو بیدار شدم (کمر ات میگیره به سمتش میگیره و ات دستشو روی شونه های هوسوک میزاره)
+:تو مثل امید زندگی رفتار میکنی عزیزم
_:اوه نمردیم عزیزم شما هم شنیدیم
+:دیروز هم گفتم(اشفه)
_:اره خوشگل خانم(سرشو به ات نزدیک میکنه سری لبشو مک میزنه ات هم کمی هم کاری میکنه که یهو)
=∆:بستهههههه چندشا
_+:(از هم جدا شدن و سری رفتن روی صندلی نشستن و خندیدن)بیاین صبحانهههههه
(صبحانه خوردن و دخترا رفتن آماده شن برن بیرون، هوسوک ات رفتن پیاده روی جون سو با سوء جون هم رفتن با ماشین دور دور)
حس ات نسبت به هوسوک و اتفاق اون روز
+:(حس میکنم هوسوک با بقیه پسرا فرق میکنه خیلی مهربون خوب با محبت از همه نظر عالیه امروز یه تیپ رسمی زد خوشم امد شبیه یه پسر مسولیت پذیر شده خیلی فوقالعاده بود باهم پیاده روی کردیم حرف زدیم دوباره پشمک خوردیم شهربازی رفتیم توی اتاق وحشت رفتیم ولییی وایی هوسوک چقدر ترسوء خیلی خنده دار میشه کلا خیلی این چند روزی که باهاش آشنا شدم خوبه فکر کنم دوسش دارم ولی نمیدونم به این عشقم باور داشته باشم یا نه)
(میریم پرش زمان به روز اخری که هوپی باید دل ا.ت رو بدست بیاره)
(داخل خونه ات در حال دیدن فیلم)
(ساعت 8:00)
_:ا.ت
+:بله ؟
_:جوابمو نمیدی؟
+:بزار فردا بهت میگم
_: یعنی نتونستم دلتو بدست بیارم؟ (ناراحت)
+:نمیدانم نیاز دارم که امشب بهش فکر کنم
_:باشه پس بهش فکر کن به قلبت
+:باشه
_:(ات رو محکم بغل میکنه) حتی اگر هم دلتو بدست نیاورده باشم هم بازم اینو بدون که دوست دارم و دلم نمیخواد یک درصد هم فکر کنی که مثل بقیه هستم باشه ؟
+:باشه و من هم تو این دو روز فهمیدم که تو مثل بقیه نیستی
(بعد از تمام شدن فیلم هوپی از ا.ت خداحافظی میکنه و میره)...
#ادته
#هوپی
Part11
+:(یهو صدای زنگ امد رفتم درو باز کنم دیدیم هوسوک سوء جون آمدن )شما اینجا چیکار میکنین
_:امدیم با بیب هامون صبحانه بخوریم(غذا هارو به بالا میگیره تا ات ببینه)
=:ات کیه
+:هوسوک و رلت
=:اها بیاین تو
∆:سلام بیب حالت چطوره نفسم(میره سمت جون سو یه بغل ریزی لب ریزی میدن آروم باهم دلبری میکنن)
_:(غذا میزاره رو میز میره سمت ات آروم باهاش حرف میزنه)حالت چطوره عزیز تر از جانم
+:چقدر لوس(میخنده)تو حالت چطوره
_:تورو میبینم عالیم صبح به امید دیدن تو بیدار شدم (کمر ات میگیره به سمتش میگیره و ات دستشو روی شونه های هوسوک میزاره)
+:تو مثل امید زندگی رفتار میکنی عزیزم
_:اوه نمردیم عزیزم شما هم شنیدیم
+:دیروز هم گفتم(اشفه)
_:اره خوشگل خانم(سرشو به ات نزدیک میکنه سری لبشو مک میزنه ات هم کمی هم کاری میکنه که یهو)
=∆:بستهههههه چندشا
_+:(از هم جدا شدن و سری رفتن روی صندلی نشستن و خندیدن)بیاین صبحانهههههه
(صبحانه خوردن و دخترا رفتن آماده شن برن بیرون، هوسوک ات رفتن پیاده روی جون سو با سوء جون هم رفتن با ماشین دور دور)
حس ات نسبت به هوسوک و اتفاق اون روز
+:(حس میکنم هوسوک با بقیه پسرا فرق میکنه خیلی مهربون خوب با محبت از همه نظر عالیه امروز یه تیپ رسمی زد خوشم امد شبیه یه پسر مسولیت پذیر شده خیلی فوقالعاده بود باهم پیاده روی کردیم حرف زدیم دوباره پشمک خوردیم شهربازی رفتیم توی اتاق وحشت رفتیم ولییی وایی هوسوک چقدر ترسوء خیلی خنده دار میشه کلا خیلی این چند روزی که باهاش آشنا شدم خوبه فکر کنم دوسش دارم ولی نمیدونم به این عشقم باور داشته باشم یا نه)
(میریم پرش زمان به روز اخری که هوپی باید دل ا.ت رو بدست بیاره)
(داخل خونه ات در حال دیدن فیلم)
(ساعت 8:00)
_:ا.ت
+:بله ؟
_:جوابمو نمیدی؟
+:بزار فردا بهت میگم
_: یعنی نتونستم دلتو بدست بیارم؟ (ناراحت)
+:نمیدانم نیاز دارم که امشب بهش فکر کنم
_:باشه پس بهش فکر کن به قلبت
+:باشه
_:(ات رو محکم بغل میکنه) حتی اگر هم دلتو بدست نیاورده باشم هم بازم اینو بدون که دوست دارم و دلم نمیخواد یک درصد هم فکر کنی که مثل بقیه هستم باشه ؟
+:باشه و من هم تو این دو روز فهمیدم که تو مثل بقیه نیستی
(بعد از تمام شدن فیلم هوپی از ا.ت خداحافظی میکنه و میره)...
#ادته
#هوپی
۴.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.