Our love letter❤️🪄
Our love letter❤️🪄
Part 12
ویو ا.ت
بعد از اینکه هوسوک رفت رفتم تو اتاقم کار های قبل خوابم رو انجام دادم و بعد رفتم رو تخت دراز کشیدم و به رفتار ها و کار های هوسوک تو این چند وقت فکر کردم که واقعاً کاری کرده عاشقش بشم؟
کاری کرد که بتونم دلمو بسپارم دستش ؟
وقتی پیشم بود احساس امنیت داشتم
بغلش برام آرامش بود
اون چشماش که آدمو جذبه خودش میکرد
حرفاش مثل قند دلمو آب میکرد
خیلی حرفاش روم تاثیر گذاشته بود
دوست داشتم همیشه بغلم کنه بهم حس آرامش بده حسی که هیچ کدام از اون پسرایی که میومدن سمتم بهم ندادن
وقتی بهش دقت کردم دیدم زیاد از حد عاشقش شدم و خیلی بهش وابسته شدم به طوری که دلم میخواست همین الان بهش بگم که دوست دارم بگم که میخوام پیشت باشم
ولی میترسم خواب باشه پس گفت بیخیال و سعی کردم بخوابم
صبح
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های لازمه رو انجام دادم و امدم بیرون آماده شدم و یکم آرایش کردم از آرایش کردن خوشم نیومد ولی میخواستم امروز آرایش داشته باشم ، بعد از آرایش وسایلمو برداشتم و از خونه رفتم بیرون و داشت به سمت دانشگاه میرفتم که یه ماشین جلوم نگر داشت تعجب کردم کیه چرا جلو من نگر داشت ؟
که طرف از ماشین پیاده شد
(علامت بکهیون:~)
+:عه دادش تو اینجا چیکار میکنی
~:سوارشو باید بریم جایی کارت دارم
+:اخه باید برم دانشگاه…
~: امروز دانشگاه بی دانشگاه سوارشو
+:باشه
(ویو ا.ت)
تعجب کردم وقتی بکهیون رو دیدم ازش پرسیدم اینجا چی کار میکنه گفت باید باهاش برم جایی ولی امروز باید جوابمو به هوسوک میدادم اه ، مجبور شدم باهاش برم تو راه که بودیم هیچی نمیگفت
+: داداش نمیخوای بگی داریم میریم کجا؟
(که بکهیون ماشین رو نگه میداره تا برا ا.ت توضیح بده)
~:آجی کوچولوی من یادته بهت چند سال پیش چی گفتم ؟
+:در مورد چی بود ؟
~:در مورد قول قرار های بابا و عمو
{ا.ت با به یاد اوردن چیز هایی که داداشش بهش گفته بود اشک از چشماش چکید}
~:خوب متاسفانه مادر بزرگ تاکید داره که تو و جونگ سوک باهم ازدواج کنید
+:ولی دادش من قلبم عاشق یکی دیگه شده (گریه )
~:آخ من قربونه قلبت بشم ما مجبوریم تو باید با پسر عمو ازدواج کنی
+:ولی من خیلی وقته اونو ندیدم (گریه شدید)
~؛(ا.ت رو تو بغلش میگیره) گریه نکن عزیزم بیا بریم شاید تو تونستی مامان بزرگ رو رازی کنی
+:باشه فقط…
#ادته
#هوپی
Part 12
ویو ا.ت
بعد از اینکه هوسوک رفت رفتم تو اتاقم کار های قبل خوابم رو انجام دادم و بعد رفتم رو تخت دراز کشیدم و به رفتار ها و کار های هوسوک تو این چند وقت فکر کردم که واقعاً کاری کرده عاشقش بشم؟
کاری کرد که بتونم دلمو بسپارم دستش ؟
وقتی پیشم بود احساس امنیت داشتم
بغلش برام آرامش بود
اون چشماش که آدمو جذبه خودش میکرد
حرفاش مثل قند دلمو آب میکرد
خیلی حرفاش روم تاثیر گذاشته بود
دوست داشتم همیشه بغلم کنه بهم حس آرامش بده حسی که هیچ کدام از اون پسرایی که میومدن سمتم بهم ندادن
وقتی بهش دقت کردم دیدم زیاد از حد عاشقش شدم و خیلی بهش وابسته شدم به طوری که دلم میخواست همین الان بهش بگم که دوست دارم بگم که میخوام پیشت باشم
ولی میترسم خواب باشه پس گفت بیخیال و سعی کردم بخوابم
صبح
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های لازمه رو انجام دادم و امدم بیرون آماده شدم و یکم آرایش کردم از آرایش کردن خوشم نیومد ولی میخواستم امروز آرایش داشته باشم ، بعد از آرایش وسایلمو برداشتم و از خونه رفتم بیرون و داشت به سمت دانشگاه میرفتم که یه ماشین جلوم نگر داشت تعجب کردم کیه چرا جلو من نگر داشت ؟
که طرف از ماشین پیاده شد
(علامت بکهیون:~)
+:عه دادش تو اینجا چیکار میکنی
~:سوارشو باید بریم جایی کارت دارم
+:اخه باید برم دانشگاه…
~: امروز دانشگاه بی دانشگاه سوارشو
+:باشه
(ویو ا.ت)
تعجب کردم وقتی بکهیون رو دیدم ازش پرسیدم اینجا چی کار میکنه گفت باید باهاش برم جایی ولی امروز باید جوابمو به هوسوک میدادم اه ، مجبور شدم باهاش برم تو راه که بودیم هیچی نمیگفت
+: داداش نمیخوای بگی داریم میریم کجا؟
(که بکهیون ماشین رو نگه میداره تا برا ا.ت توضیح بده)
~:آجی کوچولوی من یادته بهت چند سال پیش چی گفتم ؟
+:در مورد چی بود ؟
~:در مورد قول قرار های بابا و عمو
{ا.ت با به یاد اوردن چیز هایی که داداشش بهش گفته بود اشک از چشماش چکید}
~:خوب متاسفانه مادر بزرگ تاکید داره که تو و جونگ سوک باهم ازدواج کنید
+:ولی دادش من قلبم عاشق یکی دیگه شده (گریه )
~:آخ من قربونه قلبت بشم ما مجبوریم تو باید با پسر عمو ازدواج کنی
+:ولی من خیلی وقته اونو ندیدم (گریه شدید)
~؛(ا.ت رو تو بغلش میگیره) گریه نکن عزیزم بیا بریم شاید تو تونستی مامان بزرگ رو رازی کنی
+:باشه فقط…
#ادته
#هوپی
۶.۳k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.