بعد از اینکه علی بیرانوند

بعد از اینکه علی بیرانوند
مسیر توپ رونالدو را درست تشخیص داد
و توپ در میان دستانش آرام گرفت،
پنج ثانیه روی زمین دراز کشید ...
درست مثل مادری که نوزادش را در آغوش میگیرد ,
توپ را به سینه فشرد و چشمانش را بست ...
این لحظات برای ما ,
که با تمام توان فریاد شادی سر میدادیم پنج ثانیه گذشت ...
اما برای بیرانوند
شاید زمان به اندازه ی دوازده سال کش آمده بود:
از چهارده سالگی که به عشق فوتبال از خانه فرار کرد تا بیست و شش سالگی که به پا به جام جهانی گذاشت. توی آن پنج ثانیه ی جادویی، بیرانوند حتما روزها و شبهای زیادی را مرور کرده: کار توی کارواش، شبهای بی خوابی در میدان آزادی، فروش نان بربری در غروبهای ماه رمضان، کارگری در مغازه ی خیاطی، شستن ظرف در رستوران به خاطر جای خواب، ساعت پنج صبح و جارو زدن پارکهای پایتخت و...

میدانید، همه ی ما یک روزی، یک جایی آن پنج ثانیه ی جادویی را تجربه خواهیم کرد. زمانی که چشممان را میبندیم و روزها و شبهایی که با سختی و جان کندن گذراندیم را مرور میکنیم. خوش به حال آنهایی که در پنج ثانیه ی جادویی زندگی، توی دلشان میگویند:

"ارزشش را داشت"

#روزنوشت
#مهدی_معارف
دیدگاه ها (۵)

دانشجوی رشته ی پزشکیم...نه از بچه های مایه دارِ تهرانم نه از...

دروغ چرا ...؟منم بعضی موقع ها گریه می کنم و یاد معلم ریاضیم ...

ما حذف نشدیم ...ما حسرت شدیم ...می دانی ...در این خاک خسته ,...

یعنی تو رنکینگ بالاتر از منید ...!!!?

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط