پارت

پارت ۲۱

بهترین شب خوشی

+:جونگ کوکی من آماده ام.

_:پرنسسس شدیا ولی حواست باشه بچه هامون سرما نخورن. ....

+:باجه
_:دوباره نه بچه بازی نه من نمیتونم اون لپاتو گاز بگیرم خوببببب

+:(لبخند شیطانی)

_:بسه بریم دیرم شده...

+:بریم ... دست تو دست هم راه میرفتیم

_:لباساشون ست کرده بودیم و انگشترای جدید کاپلی مونو گذاشته بودیم دستمون...

+:جونگ کوکی بعد شرکت بریم برای خودمونو بچه ها خرید کنیم؟؟؟

_:هرچی تو گفتی لیدی...

+:... باشه آقای من.....

_:رسیدیم شرکت اوضاعش بهم ریخته بود ولی سعی کردم جلوه ندم که ذهن ا/ت درگیر نشه...


+:چی شده چرا همه بهم ریختن....

_؛هیچی عشقم یه کار خیل سادس سریع حل میشه .‌‌‌‌

+:اوکی .....

_:ا/ت قشنگم می‌خوای پیتزا سفارشش بدی... ا/ت؟؟..

خوابش برده .‌‌‌‌....

_:کتمو در آوردم گذاشتم روی ا/ت تا سردش نشه .‌‌.
خیل چشمام درد میکرد واقعا کارام سخت تر شده بود....

۱ساعت بعد..

+:بیدار شدم دیدم جونگ کوکی هنوز داره کار میکنه بهش گفتم استراحت کردی....؟

_:نه هنوز اشکالی نداره .‌‌‌..
گرسنه ات نیس..

+:چرا خیلییی ..‌.

خمارییییییی ❤️✨️
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۲.بهترین شب خوشی ._:چاگیا .. پیتزا سفارش بده هر چقدر ک...

پارت ۲۰بهترین شب خوشی +:بهش گفتم:جونگ کوکی امروز روز ارمیه.....

پارت ۱۹بهترین شب خوشی _:با دست پر رفتم سمت ماشین +:واییییی ...

قلب یخیپارت ۱۶این موقع شب پارت رو گذاشتم تا ببینم جغد های وی...

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط