پارت ۲۰
پارت ۲۰
بهترین شب خوشی
+:بهش گفتم:
جونگ کوکی امروز روز ارمیه... (بچه ها میدونم امروز نیست ولی هیچی به ذهنم نرسید)
_:واقعااا ... میدونستم روزت مبارک عشقممممم....نهه ... ارمییی من
+:مرسی عشقمم..
م_:.بیاد غذا بخورید ..
_:باشه مامان...
+:غذا خوردیم رفتیم خونه و خوابیدیم
فردای آن روز
+:بیدار شدم دیدم هنوز کروات جونگ کوکی بستس
شروع کردم آروم باز کردنش. ..... یهو بیدار شد
_:چیکار میکنی عشقم...؟
+:کروات بسته مونده... دارم بازش میکنم...
یه بوسه زد روی لبام....
_:آروم خوابوندمش روی تخت یه کیس ۲ دیقه ای رفتیم .....
+:جونگ کوکی بسه ..... بریم صبحانه بخوریم...
_:لبای تو صبحانه منن.....
+:..... باشه خودت خواستی ... بیشتر همراهیش کردم ۱ دیقه دیگه هم کیس رفتیم ....
رفتیم پایین باهم صبحانه خوردیم داشت آماده میشد برا شرکت بعد دیدم منم تنهام رفتم تو اتاق بهش
گفتم منم بیام ....
گفت :
_: نه.
+:لطفاااااا بزا بیام
_:باشه صورتتو اونجوری نکن لپات خوردنی میشه...
خمارییییییی 🫀🥹
بهترین شب خوشی
+:بهش گفتم:
جونگ کوکی امروز روز ارمیه... (بچه ها میدونم امروز نیست ولی هیچی به ذهنم نرسید)
_:واقعااا ... میدونستم روزت مبارک عشقممممم....نهه ... ارمییی من
+:مرسی عشقمم..
م_:.بیاد غذا بخورید ..
_:باشه مامان...
+:غذا خوردیم رفتیم خونه و خوابیدیم
فردای آن روز
+:بیدار شدم دیدم هنوز کروات جونگ کوکی بستس
شروع کردم آروم باز کردنش. ..... یهو بیدار شد
_:چیکار میکنی عشقم...؟
+:کروات بسته مونده... دارم بازش میکنم...
یه بوسه زد روی لبام....
_:آروم خوابوندمش روی تخت یه کیس ۲ دیقه ای رفتیم .....
+:جونگ کوکی بسه ..... بریم صبحانه بخوریم...
_:لبای تو صبحانه منن.....
+:..... باشه خودت خواستی ... بیشتر همراهیش کردم ۱ دیقه دیگه هم کیس رفتیم ....
رفتیم پایین باهم صبحانه خوردیم داشت آماده میشد برا شرکت بعد دیدم منم تنهام رفتم تو اتاق بهش
گفتم منم بیام ....
گفت :
_: نه.
+:لطفاااااا بزا بیام
_:باشه صورتتو اونجوری نکن لپات خوردنی میشه...
خمارییییییی 🫀🥹
۱.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.