رمان آخرین بوسه

رمان آخرین بوسه🤤
پارت سیزدهم👇
نیکا:( متین خیلی روانییی😂)
متین داد زد:( روانیتتتممممم کصافط روانیتتتمممم)
نیکا:( آروم باش همسایه ها میفهمن😂🤫)
متین:( خب بزا بفهمن که چجوری عاشقتم🙁)
نیکا:( میخوای بفهمن؟)
متین:( عوم🙁)
نیکا داد زد:(عاشقتتتمممم روانییتتمممم)
متین داد زد:( فدات شممممم)
نیکا:(🤣)
متین:( الهی قربون اون خنده هات بشم🥺)
نیکا:( عگگگگ😂)
متین:( کره خر😂)
نیکا:( گامشووو من توله صگممم)
متین:( توله صگ خودمیییی)
نیکا:( تو هم بزقاله خودمی🥺🖕)
متین:(🥲)
نیکا:( 😅)،،
نیکا:( عمبقمصمصجس دارم خفه میشممم)
متین رفت زیر آب بعد دور کمر نیکا رو گرقت و اومد روی آب، متین:( نجاتت دادم اگه یک کلمه دیگه حرف بزنی خفت میکنم😂)
نیکا:( منو خفه میکنی؟؟؟😂)
بعد نیکا سر متین رو گرقت و کرد زیر آب بعد متین پای نیکا رو گرقت و کشیدش زیر آب😂
تا نیم ساعت همنیجوری قصد خفه کردن همو داشتن ، نیکا:( گشنمههه)
متین:( آب هویج میخوام)
نیکا:( با بشتنی🥺)
متین:( بستنی سنتی🤤)
نیکا:( گوزو برو برام بخررر)
متین:( نصفه شبیه اخه کجا میفروشه😐)
نیکا:( خب بریم درست کنیم😝)
متین:( بریممم همیشه الویت با شکمه😂)
رفتن آب هویج بستنی درست کنن ، متین:( آب هویجشو من میگیرم تو تو یخچال دنبال بستنی بگرد)
نیکا:( حله)
متین آب هویجو گرفت ، متین:( هنوز بستنی پیدا نکردی؟؟)
نیکا:( عوومم)
متین:( چی میگیی؟؟)
نیکا:( چه خوشمزس)
متین:( چی میخورییییی منم میخواممم)
نیکا:( شیر کاکائو با تاینی میقولم)
متین:( کصکش به ناموص من دست میزنییی)
نیکا:( گمشووو از خودمههه)
متین میخواست شیرکاکائو رو از نیکا بگیره بخوره ولی نیکا با پاهاش نمیزاشت متین بره سمتش😂
متین:( پرووو اونا رو بده مننن)
نیکا:( گمشو برو آب هویجتو بخور اینا از مننننهههه)
متین:( عهعع اینجوریاسسس الان میرم پاستیلاتو میخورممم)
نیکا شیر کاکائو رو پرت کرد تو صورت متین دوید سمت پاستیلا😂
متین:( هاهاااا شیرکاکائوتو گرفتمم)
نیکا:( منم پاستیلامو نجات دادممم)
متین:( پاستیلات برا خودت من الان شیر کاکائو دارمم)
نیکا:( الان آب هویجت هم میدزدمم)
دوتاشون دویدن سمت آب هویج متین لیز خورد رفت سمت آب هویج و همه آب هویج ریخت رو زمین🤣
نیکا داشت جر میخورد🤣
متین:( کوفتتتت🤣)
نیکا:( حقته حقته دیش ناش ناش😂)
متین:( کوتوله خنگ)
نیکا:( به من میگی کوتوله؟!!)
متین:( یس)
نیکا رفت نشست رو کمر متین
متین:( دارم خفه میشممم توله صگگگگ)
نیکا:( به من چه بزقاله دراز🤣)
متین:( توی انباری یک پاکت بزرگ پر از پاستیله بهت نمیدممم)
نیکا پا شد دوید سمت انباری🤣
متین پا شد ، متین:( خرت کردممم)
نیکا :( گوه خوردی فردا باید برام یه پاکت پر از پاستیل بخری!)
متین:( چرااا)
نیکا:( چون به من چه)
متین:( خب پس نمیخرم به من چه )
#متینیکا
دیدگاه ها (۰)

رمان آخرین بوسه🤤پارت چهارده👇نیکا:( گوه خوردی به من چه)متین:(...

رمان آخرین بوسه🤤پارت پونزدهم👇نیکا:( خوابم میاد😵‍💫)متین:( به ...

‌رمان اخرین بوسه🤤پارت دوازدهم👇صدای زنگ در اومد ، نیکا:( بسه ...

رمان آخرین بوسه🤤پارت یازدهم...👇نیکا که حالش خوب شد رفتن خونه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط